شوق رفتن(4)
جوان خانه بنی هاشم!
دلم امشب و هر شب هوای تو دارد
و عاشقانه ترین لحظه ها را رقم می زند
تلخ و عاشقانه
بی مثال
اما سبک نیست
سنگین. به سنگینی هق هق آسمانی دلگرفته
چقدر نوشتن سخت است!
بدی دنیا آنست که باید واژه ها کنار هم بیاید و سر و سامان بگیرد
در این دنیای بی سر و سامان
چه چیز بی تو جای خود را دارد
واژه ها باید کنار هم بنشینند
مثل ما که نشسته ایم
بی خیال بودن یا نبودن باید که ایستاده باشیم
مرا ایستاده فرض کن!
به پاس تو محکم ترین کوه ها از شرم تو ایستاده اند.
افسوس که واژه انتظار هنوز در انتظار معنا شدن است
افسوس چه واژه هایی که تنها واژه ماند.
افسوس که محمد بزرگ با همه اصحابش مُرد.
و علی، فزتُ برب الکعبه
و فاطمه این واژه تاریخ را کَر کرد. هر آنچه بگویم هیچ نمی شنوند.
نمی گذارند به کوچه بنی هاشم سر بزنم.
و سر بر در خانه فاطمه ….
آه سلمان کاش جای تو بودم همه غم های مردن پیامبر را با دیوار و در خانه فاطمه می گفتم.