حكمت دستورات الهی
پس خداوند ايمان را طهارت شما از شرك قرار داد، و نماز را دورى از كبر، و زكات را صفاى روح و زيادى در روزى و روزه را تحكيم اخلاص، و حج را بلندى و رفعت دين و احياى سنتها و اعلان شريعت، و عدالت را نظام قلبها و قبولى دين، و اطاعت ما اهلبيت را موجب نظام داشتن ملت، و امامت ما را امان از تفرق و جدائى، و جهاد را عزت اسلام ، و صبر را كمكى بر استحقاق اجر، و امر بمعروف را باعث مصلحت عمومى، و نهى از منكر را براى تنزيه دين، و نيكى به والدين را حفظ از نارضايتى، و صله ى ارحام را مايه طولانى شدن عمر و كثرت افراد يك دل، و قصاص را حفظ خون ها، و وفاى به نذر را روزنه اى براى بخشش گناهان، و كامل نمودن كيل و وزن را براى حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهى از نوشيدن شراب را دورى از پليدى، و پرهيز از نسبت ناروا به بانوان عفيفه را مانع از لعنت، و دورى از دزدى را سبب جلوگيرى از اعمال زشت و نخوردن مال يتيم و برنداشتن آن را پناهى از ظلم، و نهى از زنا را حفظ از غضب الهى، و عدالت در احكام را مايه ى دل گرمى مردم، و ظلم ننمودن در حكم را براى ترس از حق قرار داده، و براى اخلاص در قبول ربوبيت خود شرك را حرام نموده است.(6)
پس تقواى الهى را در بالاترين درجه پيشهى خود بنمائيد، و در حالى از اين دنيا برويد كه مسلمان باشيد، و از فرامين خدا روى برنگردانيد، و آنچه امر فرموده اطاعت كنيد و از آنچه نهى فرموده خوددارى كنيد، و پيرو علم باشيد و بدان تمسك كنيد كه فقط بندگان آگاه از خدا مى ترسند. پس حمد و ثناى خدائى را به جا آوريد كه با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمين در جستجوى وسيله اى به سوى اويند. و ما آن وسيله ى الهى در خلقش هستيم، و ما آل رسول خدائيم، و ما مقربان درگاه خدا، و جايگاه قدس او، و حجت غيبى الهى و وارث انبياى اوييم.
بدانيد من فاطمه ام!
سپس فرمود:
اى مردم بدانيد من فاطمه ام، و پدرم محمد كه فرستاده ى پروردگارتان و خاتم پيامبرانتان است. كلام اول و آخر من اين است، و در اين مطلب اشتباه نمى كنم و آنچه كه انجام مى دهم گزاف نيست و سخن به دروغ نمى گويم. (7) پس با گوش هاى شنوا و قلب هاى آگاه سخن مرا گوش كنيد.
سير رسالت
آن گاه فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، فرستاده ى خدا نزد شما آمد كه از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدايت شما بسيار پافشارى داشت و نسبت به مؤمنين با رحمت و رأفت بود. اگر در حسب و نسب او نظر كنيد و او را بشناسيد مى يابيد كه در بين تمام زنان او تنها پدر من است، و در بين تمام مردان او تنها برادرِ پسر عموى من (على عليهالسلام) است و چه خوب انتسابى است. او رسالت الهى خود را به انجام رسانيد و امور باعث عذاب پروردگار را اظهار نمود، و از راه و روش مشركان روى گرداند (8)، و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود. كمر آنان را در راه رسالتش شكست، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت نمود.
بُتان را شكست و سرهاى گردنكشان را به خاك افكند، تا آن كه اجتماع آنان را از هم پاشيد و آنان از صحنه پشت نمودند و نور صبح هدايت ظلمت شرك را شكافت و پرده از حق برداشته شد. زعيم دينى گوينده شد، و آتش كفر خاموش گرديد، و زبان شياطين لال شد و پست فطرتان منافق هلاك شدند، و گره هاى كفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به كلمه ى اخلاص تكلم نموديد با عده اى از پاكان كه عفيف بودند. شما بر لبه ى پرتگاه آتش قرار داشتيد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. شما كسانى بوديد كه بتان را پرستش مى كرديد، و قمار بازى مى كرديد.
چنان خوار بوديد كه جرعه ى هر نوشنده، و شكار هر طمعكار، و همچون آتش گيرهاى كه بردارنده ى آن زياد توقف نمى كند بوديد (9)، و زير قدم هاى ديگران قرار داشتيد. آب آشاميدنى شما آب كدر، و خوراك شما پوست دباغى نشده بود. (10) مى ترسيديد كه مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله كنند.
تا آن كه خداوند تبارك و تعالى به بركت پيامبر حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله شما را بعد از اين همه سختي ها نجات داد، و بعد از آنكه او گرفتار پهلوانان كفار و گرگان عرب و گردنكشان اهل كتاب گرديد، هرگاه كه آتشِ جنگ را مى افروختند خداوند آن را خاموش مى نمود و هر زمان كه قدرت پيروان ضلالت ظاهر مى شد يا دشمنان مشرك دهان خود را براى از بين بردن شما باز مى كردند، برادرش على را براى نابودى آنان به عمق دهانشان مى افكند. (11) او هم تا گوش هاى آنان را پايمال نمى كرد، و آتش آنان را با تيزى شمشيرش خاموش نمى نمود باز نمى گشت.
او (على عليهالسلام) كسى بود كه در راه خدا سختى و مشكلات را تحمل مى كرد و استقامت از خود نشان مى داد، و نزديك ترين اشخاص به پيامبر و آقاى اولياى خدا بود. در راه خدا كمر همت بسته بود و دلسوزانه و با جديت و تلاشِ پيگير عمل مى كرد، و در راه خدا سرزنش ملامت كنندگان تأثيرى در او نداشت. و اين در حالى بود كه شما در زندگى راحت و در كمال آرامش و امنيت و نشاط بوديد، و در رفاه زندگى خوش مى گذرانديد. غذاى لذيذ مى خورديد و آب زلال مى نوشيديد و انتظار رسيدن بلاها را بر ما داشتيد و منتظر شنيدن اخبار آن بوديد! (12) و چون جنگى شدت مى گرفت خود را كنار مى كشيديد، و هنگام كارزار و جنگ فرار مى كرديد.
ادامه دارد…………..
—————————————-
پی نوشت:
6ـ احتمالا اشاره به آيه ى 23 از سوره ى نور است كه مى فرمايد: «كسانى كه به زنان عفيفه ى مومنه نسبت ناروا مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند و برايشان عذابى بزرگ است».
7- و در صحبت خود، كلامى گزاف و دور از حق نمى گويم.
8ـ و در مقابل راه و روش مشركان ايستادگى نمود.
9ـ در اين جملات حضرت شدت بى ارزشى آنان را در مقايسه با ساير ملل عصر خود بيان فرموده اند كه همچون يك جرعه كه نوشنده اى بنوشد و در نظرش ارزشى نداشته باشد و چنان بى قدرت كه هر طمع كارى هوس حمله به آنان را داشته باشد و چنان ناپايدار كه همچون آتشگيره اى كه براى روشن كردن آتش بكار مى گيرند و زود خاموش مى شود، بودند.
10ـ پوست تازه ى دباغى نشده گاهى از شدت فقر در خوردن مورد استفاده قرار مى گرفت چنانچه اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه مى فرمايد: و حسبك داء ان تبيت ببطنة - و حولك أكباد تحن الى القد يعنى: براى مريضى روح تو همين بس كه سير بخوابى در حالى كه در اطراف تو شكم هاى گرسنه اى در آرزوى خوردن پوست دباغى نشده باشند.
11ـ يعنى او را به قلب دشمن مى فرستاد.
12ـ و شما در آسايش و وسعت، در نهايت آرامش و امنيت، منتظر اخبار بوديد.
منبع: www.sonnat.net
متن خطبه فدكيه در مسجد
كلام خود را آغاز مى كنم با حمد و سپاس خدائى كه به ستايش و فضل و عزت و رفعت از همه كس سزاوارتر است. خداوند را بر نعمت هايى كه عطا فرموده مى ستايم، و بر الهامش سپاس مى نمايم، و بر نعمت هاى گسترده اى كه ابتداءً عنايت نموده و نعمت هاى فراوانى كه عطا فرموده و تفضلات پى درپى كه مرحمت كرده ثنا مى گويم.
او را سپاس مى گويم با حمدهاى بى پايانى كه از حد شمارش بيرون است، و قدرت بر شكر همه ى آنها نيست، و نهايت آنها قابل درك نخواهد بود. نعمت هايى كه خداوند براى ازدياد و دوام آنها ما را دعوت به شكرگزارى نموده، و بندگانش را بر فرستادن آنها مطيع خود گردانيده، و براى كامل نمودن بخشش هايش از آنان حمد و ستايش خود را خواسته، و در كنار آن به طلب چنين نعمت هائى امر فرموده است. گواهى مى دهم كه معبودى غير «اللَّه» نيست. تنها او معبود است و شريكى ندارد. كلمه اى است كه تأويل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد وحدانيت خداست، و آنچه را كه عقل به آن پى مى برد در انديشه ها ظاهر نموده است. خداوندى كه امكان ديدنش و قدرت توصيف او براى كسى نيست، و به خيال كسى نمى گنجد. خداوندى كه تمام اشياء را بدون آنكه چيزى قبل از آنان باشد به وجود آورده، و بى آن كه از نمونه هايى براى خلقت پيروى كرده باشد آنان را آفريده است. با قدرتش به آنان وجود داده و با اراده ى خود آنان را خلق فرموده، بدون آن كه نيازى به خلقت آنان داشته باشد يا فائده اى به او عائد شود.
بلكه علت در خلقت آنست كه حِكمت خود را براى ما سوايش معلوم بنمايد، و آنان را به إطاعت خود متوجه كند، و قدرت خويش را به منصه ى ظهور برساند، و دلالت بر ربوبيتش نمايد و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد(2). همچنين براى دورى آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ثواب را بر اطاعت خود و عذاب را در معصيتش قرار داد.
آن گاه خداوند متعال به بركت پدرم حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله ظلمت ها را به نورانيت مبدل ساخت، و از قلب ها؛ قساوت را برطرف نمود، و از ديده ها تحير را زايل كرد، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود. آن حضرت دعوت الهى خود را با هدف هدايت مردم آغاز كرد و آنان را از گمراهى نجات داد، و از لجاجت ها آگاهى بخشيد، و آنان را به دينى محكم هدايت نمود، و به راه مستقيم فراخواند.
سپس خداوند عزوجل او را با رأفت و رحمت و اختيار به سوى خود خواند تا او را از خستگى اين دنيا آسوده گرداند و سنگينى بار ناملايمات را از او بردارد (3)، و او را در احاطه ى ملائكه ى ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملك جبار قرار دهد. درود خدا بر پدرم پيام آور و امين وحى خدا و برگزيده و منتخب از خلق و مرضى او. درود و سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد.
خطاب حضرت زهرا به مهاجرين و انصار
آن گاه حضرت زهرا عليها السلام متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجران و انصار فرمودند:
شما بندگان خدا پرچم و علم أمر و نهى الهى، و در بردارنده دين و وحى او و پاسداران خدا بر خود هستيد، و رساننده ى احكام الهى به ديگر امت هايى كه در اطراف شمايند مى باشيد. در بين شما شخصى است كه استحقاق زعامت دارد، و او كسى است كه قبلاً در مورد اطاعت او متعهد شده ايد. (4).
ادامه دارد……
2ـ و به كسانى كه مردم را به سوى خدا مى خوانند عزت ببخشد.
3ـ سپس خداوند او را با رأفت و اختيار و ميل خود و با ايثار به سوى خود برد، و «محمد صلى اللَّه عليه و آله» با رفتنش از رنج اين دنيا آسوده گشت.
حمله به خانه حضرت
الامامه والسياسه1/12
فجاء عمر و معه فتيله
پاسخ:
خاطرنشان میگردد که بسنده کردن به یک تهدید لفظی و کلامی با فراهم آوردن تمامی امکانات لازم جهت به اجرا در آوردن یک تهدید، کاملاً فرق دارد.
توجّه کنید: با نگاه به رفتار و عملکرد انسانها در زندگی، به دو مدل و شیوه برای تهدید دست مییابیم:
اوّل: شیوه صوری، یعنی ساختگی و نمایشی که معمولاً در آن به الفاظ تهدیدآمیز اکتفا میشود و در ادبیّات عامیانه به آن بلوف(1) میگویند.
دوم: شیوه جدّی و واقعی، که در ورای آن، قصد و اراده تحقّق بخشیدن به تهدید، در قلب تهدیدکننده نهفته است و عرفاً میتواند به تحقّق عملیِ تهدید(2) بینجامد، و در واقع، عُقلا میتوانند وقوع چنین تهدیدی را پیشبینی کنند.
هر دو نوع از تهدید فوق، میتواند با الفاظ یا با انجام برخی اقدامات و یا با جمع میان این دو، اجرا شود، هرچند در اغلب موارد، تهدید صوری تنها با الفاظ همراه است و حتّی اگر با اقدامات عملی نیز همراه گردد، این اقدامات چندان خطرآفرین نبوده و مورد توجّه جدّی عقلا واقع نمیگردد.
امّا تهدید عمر مبنی بر به آتش کشاندن خانه حضرت زهراعلیهاالسّلام، از مصادیق تهدید جدّی محسوب میشود، و با توجّه به قرائن و شواهد تاریخی متعدّد، میتوانسته به اقدام عملی (وقوع و تحقّق خارجی آن) بینجامد.
البتّه اهل سنّت معتقدند که این تهدیدها صرفاً جهت ترساندن و بدون اراده وقوع آن، صورت پذیرفته است؛ ولی شیعه معتقد است که این تهدیدها کاملاً جدّی و همراه با اراده وقوع بوده است؛ زیرا این تهدید، به همراه یک سری تهدیدات لفظی بسیار تند و توأم با اقدامات عملی مهم و قابل توجّهی جهت اجرای آن، صورت گرفته است. همراهی لحن تند و جسورانه تهدیدها با قسم جلاله و تلاشهای گسترده جهت عملی ساختن این سوگند، به انضمام تکرار تهدیدها، همگی حاکی از جدّی بودن رفتارهای تهدیدآمیز عمر در ماجرای هجوم به خانه وحی میباشد؛ زیرا اینگونه از تهدید، عُرفاً واقعی تلقّی میشود و عُقلا آن را تهدیدی جدّی محسوب مینمایند.
پژوهشهای تاریخی ـ طبق مدارک عامّه ـ نشان میدهد: عمر در هجوم به خانه فاطمهعلیهاالسّلام، علاوه بر تهدید جدّیِ لفظی جهت به آتش کشاندنِ خانه با افراد داخل آن، همه امکانات لازم را هم تدارک دیده است.
سند شماره 1)
ابن قُتَیْبَه (متوفّای 276) در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد 1، صفحه 12)، چاپ: مصر، 1382 هـ؛ نقل میکند:
وَ إنَّ أبابَکْرٍ تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلِیٍّ، فَبَعَثَ إلَیْهِمْ عُمَرَ، فَجاءَ؛ فَناداهُمْ ـ وَ هُمْ فِی دارِ عَلِیٍّ ـ فَأبَوْا أنْ یَخْرُجُوا، فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَ الَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجُنَّ أوْ لَاُحْرِقَنَّها عَلی مَنْ فِیها…
و ابوبکر غیبتِ گروهی را ـ که از بیعتِ با او [با حضورشان] نزد علی سرپیچی کرده بودند ـ ، احساس کرد؛ لذا عمر را به سراغشان فرستاد.
او آمد و ـ در حالی که آنان درخانه علی بودند ـ صدایشان زد.
آنان از بیرون آمدن امتناع ورزیدند.
عمر هیزم طلبید و گفت:
قسم به آن که جانم در دست او است، یا بیرون میآیید یا بیتردید خانه را ـ با هر کس که در آن است ـ، به آتش میکشم.
سند شماره 2)
ابن عبد ربّه (متوفّای 328) در کتاب «العقد الفرید» (جلد 5، صفحه 13 ـ 14)، چاپ: بیروت، 1404 هـ؛ (جلد 3، صفحه 64)، چاپ: مصر، 1353 هـ؛ نقل میکند:
اَلَّذِینَ تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَةِ أبِیبَکْرٍ… فَأمّا عَلِیٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُبَیْرُ فَقَعَدُوا فِی بَیْتِ فاطِمَةَ حَتّی بَعَثَ إلَیْهِمْ أبُوبَکْرٍ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ؛ لِیُخْرِجَهُمْ مِنْ بَیْتِ فاطِمَةَ، وَ قالَ لَهُ:
إنْ أبَوْا فَقاتِلْهُمْ!
فَأقْبَلَ عُمَرُ بِقَبَسٍ مِنْ نارٍ عَلی أنْ یُضْرِمَ عَلَیْهِمُ الدّارَ…(3)
آنان که از بیعتِ با ابوبکر سرپیچی کردند…
امّا علی و عبّاس و زبیر، در خانه فاطمه تحصّن کردند تا جایی که:
ابوبکر، عمر بن خَطّاب را به سراغ آنان فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد؛ و به او گفت:
اگر امتناع ورزیدند، با آنان بجنگ.
لذا عمر با شعلهای از آتش پیش آمد تا خانه را همراه با آنان به آتش کشد.
سند شماره 3)
در وصفِ نحوه «آمدن عمر» میخوانیم:
إنَّ عُمَرَ جاءَ إلی بَیْتِ عَلِیٍّ لِیُحْرِقَهُ عَلی مَنْ فِیهِ.(4)
عمر سوی خانه علی آمد تا خانه را با اهلش بسوزاند.
سند شماره 4)
بَلاذُری (متوفّای 279) در كتاب «أنساب الأشراف»(5) نقل میكند:
أنَّ أبابَكْرٍ أرْسَلَ إلی عَلِیٍّ یُرِیدُ الْبَیْعَةَ، فَلَمْ یُبایِعْ. فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتِیلَةٌ فَتَلَقَّتْهُ فاطِمَةُ عَلَی الْبابِ. فَقالَتْ فاطِمَةُ: یَابْنَ الْخَطّابِ! أتُراکَ مُحْرِقاً عَلَیَّ بابِی؟! قالَ: نَعَمْ…
ابوبكر سراغ علی فرستاد تا بیعت بگیرد و او بیعت نكرد.
عمر با آتش آمد و فاطمه او را بر آستانه درب دید.
فاطمه فرمود: پسر خَطّاب! آیا تو دربِ خانهام را به آتش میكشی؟
عمر گفت: آری.
سند شماره 5)
نقلهای تاریخی حاکی از آن است که حضرت زهراعلیهاالسّلام، تهدیدِ عمر بن خَطّاب مبنی بر سوزاندنِ خانه را جدّی دانسته و به واقعی بودنِ آن تصریح فرمودهاند؛ چنانچه در نقل ابن أبیشیبه آمده است:
فَقالَتْ: … وَ أیْمُ اللهِ لَیُمْضِیَنَّ لِما حَلَفَ عَلَیْهِ…(6)
آن بانو فرمود: … به خدا سوگند، او به آنچه برایش سوگند خورده، عمل میکند.
همچنین در نقل ابن عبد البَرّ (متوفّای 463)، مندرج در کتاب «الإستیعاب فی معرفة الأصحاب» (جلد 3، صفحه 100)، چاپ: بیروت؛ (جلد 3، صفحه 975)، چاپ: مصر، میخوانیم:
فَقالَتْ لَهُمْ: … وَ أیْمُ اللهِ لَیَفِیَنَّ بِها…(7)
آن بانو به ایشان فرمود:
… به خدا سوگند، او به آن [= سوگندش] وفا میکند.
در نتیجه با توجّه به فراهم آمدن همه امکانات لازم برای به آتش کشاندنِ خانه فاطمه زهراعلیهاالسّلام توسّط عمر، و اطمینان حضرت زهراعلیهاالسّلام به اقدام عمر مبنی بر سوزاندن، حاکی از آن است که تهدید به سوزاندنِ خانه، کاملاً جدّی و واقعی بوده است.(8)
1- توپ میانْتهی ،توپ تو خالی: فرهنگ عمید.
2- وقوع تهدید در عالم خارج.
3- نقل مشابه: أبوالفِداء (متوفّای 732)، «المختصر فی أخبار البشر» (جلد 1، صفحه 156)، چاپ: بیروت = (جلد 1، صفحه 165)، چاپ: مصر.
4- ر.ک: «روضة المناظر» (تألیف: ابن شَحْنه، متوفّای 882)، چاپ در حاشیه كتاب «الكامل» (تألیف: ابن أثیر، متوفّای 630)، ج 11، ص 113، چاپ الأفندی، 1301 ق (= ج 7، ص 164).
5- جلد 1، صفحه 586، رقم 1184، چاپ: مصر.
6- نقلهای مشابه: ابن أبیالحدید (متوفّای 656)، «شرح نهج البلاغه» (جلد 2، صفحه 45)، چاپ: بیروت؛ به نقل از جوهری (متوفّای 323) ـ متّقی هندی (متوفّای 975)، «كنز العمّال فی السنن الأقوال و الأفعال» (جلد 5، صفحه 651، رقم 14138)، چاپ: حلب، 1390 هـ.
7- نقلهای مشابه: نُوَیْری (متوفّای 733)، «نهایة الإرب فی فنون الأدب» (جلد 19، صفحه40)، چاپ: مصر، 1395 هـ ـ صَفَدی (متوفّای 764)، «الوافی بالوفیات» (جلد 17، صفحه 311)، چاپ: بیروت، 1401هـ.
8- در كتاب «هجوم اوّل به روایت یعقوبی» به این نكته تذكّر دادهایم كه «تهدید به احراق بیت فاطمهعلیهاالسّلام»، در دو نوبت، واقع شده است:
ـ نوبت اوّل مربوط به «هجوم منجر به شكست تحصّن» میباشد كه در این مرحله، حادثه آتشافروزی به وقوع نپیوست.
ـ نوبت دوم مربوط به «هجوم اصلی» میباشد كه به تصریح منابع معتبر امامیّه، در این نوبت، حادثه آتشافروزی تحقّق یافته و درب خانه فاطمهعلیهاالسّلام آتش گرفته است.
[ر.ک: «و آتش زبانه میكشید» (تألیف: علی لبّاف)، مركز فرهنگی انتشاراتی منیر.]
بنابراین، دیدگاه شیعیان مبنی بر شعلهور شدن آتش بر درب خانه فاطمهعلیهاالسّلام، تنها به حادثه «هجوم اصلی» اختصاص دارد كه متأسّفانه، در منابع اهل سنّت، به شدّت دستخوش حذف و تحریف گردیده است. [ر.ک: «حقایق پنهان» (تألیف: علی لبّاف، عدنان درخشان)، ص 26 ـ 29، مركز فرهنگی انتشاراتی منیر.]
منبع: www.sonnat.net
تبيين پرسش
با شناختي كه از عقايد تند تسننگرايانه مولف به دست آورديم و با تحليلي كه از انگيزه وي در ثبت مدرك حاكي از تهديد بيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به احرق ارائه نموديم طبيعي است كه به اين نتيجه دست يابيم كه:
همانطور كه او مدرك حاكي از تهديد عمر به آتش افروزي را در فضاي تسننگرايي نقل كرده و با انگيزه مذمت اميرالمومنين صلوات الله علیه به ثبت آن اقدام نموده است توقع ميرود كه در صورت وقوع احراق درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نيز از درج آن مدرك تاريخي هيچ ابايي نداشته باشد چنانچه درگذشته برخي از اهل حديث به وقوع احراق تصريح ميكردند.
لذا سوال اساسي اين است كه:
آيا عدم ثبت چنين سندي در كتاب الامامه و السياسه به دليل عدم وقوع حادثه احراق درب نميباشد؟
به عبارت ديگر اين سوال مطرح ميگردد كه:
در شرايطي كه مولف كتاب بي باكانه از تهديد عمر مبني بر احراق بيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخن ميراند دليل انصارف او از ثبت وقوع احراق درب خانه چيست؟و اين حذف و تحريف تابع چه معياري بوده است؟
يادآوري انگيزه مولف كتاب الامامه و السياسه از ثبت سند حاكي از تهديد بيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به احراق
يادآور ميشويم كه انگيزه مولف كتاب و ساير مورخين سني كه ماجراي تهديد به احراق را نقل نمودهاند از ثبت تهديد عمر مبني بر احراق بيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اثبات حقايت و مظلوميت اميرالمومنين صلوات الله علیه و ايراد خدشه به خلافت ابوبكر نبوده است.
بلكه برعكس او در فضاي اعتقاد غلطش به حقانيت خلافت ابوبكر و با انگيزه مذمت اميرالمومنين صلوات الله علیه و محكوم نمودن ايشان به تخلف از انجام بيعت با خليفه رسول خدا به ثبت تهديد عمر اقدام نموده است.
بنابراين ثبت تحريف و يا حذف هر سند تاريخي ديگري در كتاب الامامه و السياسه در راستاي صيانت از اين انگيزه صورت ميگيرد و تابع حفظ و نگهداري آن ميباشد.
براي مثال:
به ياد بياوريد كه مولف كتاب الامامه و السياسه چگونه براي حفظ انگيزه فوق به ثبت نقلهاي دروغين (ر.ك: مظلومي گمشده در سقيفه (تاليف: علي لباف) ج4، فصل يكم، گفتار چهارم. ) بيعت مختارانه پرداخته (ر.ك: بلاذري: انساب الاشراف ج1، ص587، چاپ مصر طبري: تاريخ الامم و الملوك ج3، ص207، چاپ دار التراث، ابن عبد ربه: العقد الفريد، ج4، ط247، چاپ بيروت ابوالفداء : المختصر في اخبار البشر (معروف به: تاريخ ابي الفداء) ج1، ص165، چاپ مصر.و) يا اين اعتراف را از زبان ابوبكر نقل كرده است كه:
“دوست مي داشتم خانه علي را ترك ميكردم اگر چه او آشكارا با من جنگ ميكرد.
لازم به يادآوري است كه او در ادامه ماجراي تهديد عمر به احراق بيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمهيد زيركانهاي انديشيده است تا از طريق آن سندي كه به زعم او حاكي از مذمت اميرالمومنين صلوات الله علیه ميباشد به هيچ روي و تحت هيچ شرايطي به سندي حاكي از مذمت ابوبكر تبديل نگردد ! او با چنين هدف پليدي دست به ثبت دروغ ديگري مييازد و گستاخانه مينگارد:علي تا زماني كه فاطمه زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد فاطمه پس از پدرش رسول خدا فقط 75 شب زنده بود. گويند وقتي فاطمه وفات كرد علي در پي ابوبكر فرستاد تا نزد وي آيد. ابوبكر آمد بنيهاشم نيز نزد علي بودند. علي پس از ستايش پروردگار ابوبكر را چنين مخاطب قرار داد. عدم بيعت ما با تو به خاطر انكار فضيلت و برتري تو نبود بلكه ما ميديديم كه ما نيز در كار خلافت داراي حقي و بهرهاي هستيم. در اين مورد به ما ستم روا داشته شد. آنگاه علي قرابت خود را نسبت به پيامير يادآور شد و هنوز سخن او به پايان نرسيده بود كه ابوبكر شروع به گريه كرد. ابوبكر گفت: قرابت با رسول خدا از خانواده خودم برايم دوستداشتنيتر است. من كسي را به كار فرا نميخوانم مگر انچه را كه رسول خدا به آن خوانده است و آن كاري را انجام ميدهم كه رسول خدا انجام داده است. علي به ابوبكر گفت: ميعادگاه ما و شما براي بيعت فردا در مسجد جامع انشاء الله … ابوبكر … به مسجد رفت و روي به سوي مردم كرد و علي را از اين كه با وي بيعت نكرده است معذور داشت. پس از ابوبكر علي برخاست و مقام وي را بزرگ داشت و فضيلت و سابقه او را يادآور شد. پس از آن علي با ابوبكر بيعت كرد. مردم نيز به علي گفتند: كاري درست و پسنديده انجام دادي. پس از آن كه كار بيعت مردم با ابوبكر به پايان رسيد ابوبكر سه روز با مردم سخن گفت ابوبكر با مردم چنين ميگفت: شما را در بيعت با خود آزاد گذاشته ام آيا كسي اين بيعت را ناخوشايند ميداند؟ علي در صف اول مردم ايستاده بود و ميگفت: سوگند به خدا ما تو را سرور و پيشواي خود قرار ناديم بلكه اين رسول خدا بود كه تو را بر ما مقدم داشت تا دينمان بر جا ماند. چه كسي خواهد تو را به خاطر دنياي ما موخر گرداند؟!!!
در حقيقت در كتاب الامامه و السياسه از درج هر سند و مدركي كه دلالت آن به گونهاي در تعارض با انگيزه مولف كتاب از ثبت تهديد عمر قرار گيرد اجتناب شده است.
آري! مولف كتاب الامامه و السياسه از ثبت احراق درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ترسي به دل راه نميدهد زيرا ساكنان خانه را مستحق اين مجازات ميانگارد!
ولي اين احتمال نيز وجود دارد كه برخي از خوانندگان كتابش تحت تاثير عواطفشان قرار گرفته و با مشاهده اسناد حاكي از وقوع آتشافروزي ناگهان انگشت اتهام را به سوي ابوبكر نشانه روند
در اين صورت ثبت وقوع احراق درب از نظر مولف كتاب نوعي نقض غرض محسوب گشته و با توجه به اين نكته بسيار حساس كه احاديث وقوع احراق قابل تشكيك در دلالت و قابل تاويل در الفاظشان نميباشند. از اشاره به وقوع اين حادثه در ادامه ماجراي تهديد عمر پرهيز كرده است.
منبع: www.sonnat.net