سخنان حاجیه خانم ابراهیمی به مناسبت درگذشت حاجیه خانم فخرالسادات ابطحی
به نام خدا
آشنايی من با حاج خانم ابطحی، از 25 سال پيش بود. زمانی که می آمديم خدمت حاج خانم ابطحی، کانون به اين صورت الان نبود و زير نظر حوزه ی علميه قم نبود. راه خيلی طولانی طی می کردم، بچه به بغل، در کلاس ها شرکت می کردم. غير از متانت، بزرگی، صبر و شکيبايی، ار ايشان نديدم. اين لحظات آخرکه خدمتشان بودم، هربار می گفتم دکتر شما کيست؟ می گفتند خدا. يکی از کسانی بودند که راضی به رضای خدا بودند.
در جبهه های جنگ، فعاليت های زيادی داشتند. حاج خانم آمبولانس می گرفتند و می فرستادند به جبهه های جنگ. همزمان در کلاس درس و در جبهه بودند.
يک روز به من گفتند: در زمان شاه، جاهايی برای تبليغ رفته ام که مردم غسل کردن را هم بلد نبودند. به قدری بی اطلاع از مسائل دين بودند که يک سطل آب را در آفتاب می گذاشتند تا گرم شود. سپس می ريختند سرشان و می گفتند پاکی را سر می کنم، نجسی را در می کنم.
به قول قديمی ها، پشت کوه قاف برای تبليغ می رفتند. جاهايی که من جرأت رفتن نداشتم(مسير طولانی و سخت).
آياتی در قرآن هست که من مطمئنم در شأن حاج خانم هستند.
مامی تونيم آيات قرآن را زنده کنيم و روح خودمان را بسازيم.
“يوم لاينفع مالٌ و لابنونٌ لا من اتی الله بقلب سليم": از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چه کسی با قلب سليم وارد قيامت می شود؟فرمودند: کسی که وارد صحرای محشر شود و جز ذات مقدس همايونی در قلبش نباشد.
حاج خانم عاشق طلبه ها و بچه ها و دنيا بودند، چون عقيده داشتند” الدنيا مزرعة الآخره” يعنی انسان در دنيا برای آخرتش می تواند کاری بکند.
حضرت داوود در يکی از مناجات هايشان می فرمايد: “الهی لکلّ مَلک خزانة…….” يعنی خدايا برای هر ملکی(پادشاهی) خزانه ای است. خزائن تو چيست؟ خدا فرمود: گسترش خزائن من از عرش بيشتر است، از کرسی هم وسعتش بيشتر است، بويش از بهشت خوش بوتراست، زینت خزانه ی من، از ملکوت مهم تر است، زمين خزائن من، معرفت،آسمانش ايمان، خورشيدش شوق، ماه آن محبت، ابرش عقل، و ثمره اش طاعت است.
سپس حضرت داوود می فرمايد: آیا خزانه ات که در آن جاداری، علائم ديگری هم دارد؟
خدا گفت: 4 علامت ديگر هم دارد. آنها، علم، حلم، صبر و رضا هستند. سپس داوود گفت: آن خزانه ات چيست؟ خدا سه بار گفت: هی القلب، هی القلب، هی القلب.
حاج خانم يکی از کسانی بودند که با قلب سليم خدا را ملاقات کردند. برای همين به خودم اجازه دادم که بگويم آيه در شأن ايشان نازل شده است.
افتخار می کنم که در سطح استان اصفهان، من يکی از شاگردان کوچک ايشان بودم.
من خيلی زود ار حاج خانم جدا شدم و هميشه افسوس می خوردم که چرا رفتم ميان مردم و از حوزه جدا شدم.
خدا را به جد اين سادات قسم می دهم که ايشان را با جدشان، انبيا و اولياء محشور کند. همين طور که در خوابی ديده بودند که ايشان در محضر پيامبر در حال مباحثه هستند و حاج خانم امين هم به پيشواز ايشان رفته اند.
وظيفه ی ما اين است که راه حاج خانم ابطحی را ادامه دهيم وقدر علمايی را که زنده اند بدانيم.