رضایت از خدا
استاد عزیزم در هنگام گرمی یا سردی هوا، هیچگاه به خود اجازه نمی دادند که بگویند: چقدر هوا گرمه یا چقدر هوا سرده!
هر وقت من حواسم نبود و می گفتم هوا خیلی گرمه! ناراحت می شدند و می گفتند: نباید با گرمی و سردی هوا حال ما تغییر کند و با کمی دگرگونی ناله ما بلند شود.
آنچه را تداعی می کرد این بود که انسان همیشه باید راضی باشد و به آنچه از طرف خدا می رسد، ایراد نگیرد!!
هیچوقت هم به خاطر ندارم که از دردی نالیده باشند. یادمه که استخوان انگشت پایشان مدتی بود درد می کرد، اما هیچوقت آه و ناله نمی کردند. یک بار از دستشان در رفت و گفتند: آخ پام. بعدش ناراحت شدند و از حرفشان پشیمان شدند!!
هر گاه خانم هایی را می دیدم که سن زیادی هم نداشتند و از دردهای مختلف در بدنشان می نالیدند، به آنها می گفتم که این حاج خانم ما را ببینید. هفتاد و چند سالشونه اما هیچوقت ناله و فغان و تنبلی نمی کنند و همیشه پر از انرژی و سر حال به کارهایشان می پردازند.
یادمه حاج خانم به آشپزخانه که می رفتند اصلا کوچکترین صدایی از ظرف ها به گوش نمی رسید. بعد از نیم ساعت که از آشپزخانه بیرون می آمدند، همه ظرف هایشان را شسته بودند یا شسته ها را جمع کرده بودند و غذای آن روزشان را هم پخته بودند، اما کوچکترین صدایی از آشپزخانه نشنیده بودیم!!
یعنی نه تنها ظرف ها را به هم نمی زدند و بی صدا کار می کردند بلکه با صرف کمترین وقت غذایشان را می پخند و ظروفشان را مرتب می کردند!!
این هم درس بزرگی برای من بود.
تا قبلش من خیلی با سروصدا ظرف می شستم!! حالا خیلی بهتر شده ام اما هنوز هم نتوانسته ام مثل ایشان بی صدای بی صدا کار کنم . هنوز هم نمی دام چطور این کار را در کمترین زمان انجام می دادند!!
شنیده اید صدای ظرف شستن بعضی خانم ها را در منزل به ويژه اگر مهمان هم داشته اند و مقدار ظرف ها زیاد شده باشد که آن وقت تا چهل خانه آن طرف تر هم باید بفهمند که این خانم دارد ظرف می شوید!!!!
بعضی خانم ها را هم دیده اید که همیشه در حال نالیدن اند!! آخ پام، آخ کمرم، آخ دلم، و همیشه در حال ناشکری اند؟!!!
تفاوت سن من و حاجیه خانم ابطحی 25 سال بود ولی ایشان از نماز نافله خواندن و عبادت خسته نمی شدند. با هم مسابقه نماز خواندن می گذاشتیم و همیشه ایشان برنده بودند!!
وقتی که چشمشان مشکل زیادی پیدا نکرده بود و دیدشان خوب بود، هیچکس در راه رفتن به پایشان نمی رسد و از همه جلو می زند با اینکه سنشان از بقیه بیشتر بود!!
یادمه همیشه به من می گفتند: فقط بدو.