انسانیت
هیچ مغالطه و سفسطه ای
قدرت خاموش کردن یا تفسیر غلط
صداها و نغمه های وجدان انسان هایی را که
از روان معتدل برخوردارند، ندارد
علامه جعفری
منبع:www.sonnat.net
یک کتاب بسیار جالب که در آن مأمون، ولایت امام علی علیه السلام را آن چنان اثبات کرده است که باورتان نمی شود!!!!
این کتاب فقط 48 صفحه دارد. ناشر آن عطر عترت است و چاپ چهارم آن در 1390 انجام شده است. مترجم آن جناب آقای مهدی فقیه ایمانی هستند.
نام کتاب:
مناظره مأمون عباسی
با چهل نفر از علمای سنّی
براساس متن مندرج در"عقدالفرید” ابن عبدربّه
يكي از رسواترين دروغ هاي تاريخ، حديثي جعلي است كه ابوبكر به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نسبت داده است. او روايت كرد كه پيامبر خداصلي الله عليه و آله فرموده:انّا معشر الانبياء لا نُورث، ما تََركنا صدقةٌ؛ (1)ما گروه پيامبران ارث نميگذاريم، آنچه گذاشتهايم صدقه (براي عموم) است.اين مطلب در چند جاي صحيح بخاري با الفاظي مشابه آمده است.(2)
اين رسواترين دروغ با آياتي از قرآن ناسازگار است؛ قرآن ميفرمايد:
و وَرِث سليمان داود(3) و سليمان از داود ارث برد. و نيز در داستان حضرت يحيي بن زكريا از قول زكرياعليهالسلام ميفرمايد: “فهب لي من لدنك وليّاً* يرثني و يرث من ءال يعقوب واجعله ربّ رضيا” (4) تو از نزد خود فرزندي به من ببخش كه از من و يكي از افراد خاندان يعقوب (همسرش) ارث ببرد.
————————————————————
پي نوشت:
(1) تاريخ يعقوبي، چ 2، ايّام ابي بكر، ص 127 و…
(2) باب، 883.
(3) نمل، 16.
(4) مريم، 5 و 6. مراد از ارث، ارث در مال است (و نه مانند نبوت؛ چنان كه برخي از اهل تسنن احتمال دادهاند) و براين مطلب قرائن و شواهد متعددي موجود است؛ از جمله فقره واجعله رب رضيا؛ زيرا معنا ندارد كسي بگويد خدايا مرا فرزندي پيغمبر ببخش و او را مرضي (پسنديده) بگردان؛ چرا كه پيغمبر خود فضيلت مرضي بودن و بالاتر از آن را دارا است و ديگر حاجتي به درخواست ندارد؛ همچنين آيه قبل ( و اني خفت الموالي ) نيز قرينه ديگري بر مدعا است.
منبع: www.sonnat.net
ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه خود می گوید:از علی بن فارقی، مدرس و استاد مدرسه غربیّه در شهر بغداد پرسیدم:آیا فاطمه در ادعای خویش در ماجرای فدک صادق بود؟علی بن فارقی پاسخ داد: آری.گفتم: پس چگونه است که ابوبکر فدک را پس نداد در حالی که می دانست او راستگو می باشد؟استاد لبخندی زد و سخن لطیفی گفت:اگر آن روز ابوبکر به محض ادعای فاطمه [سلام الله علیها] فدک را مسترد می ساخت (و به راست گویی وی اعترف می کرد)، فاطمه [سلام الله علیها] فاطمه فردا روزی می¬آمد و خلافت همسرش را مطرح می کرد و ابوبکر را از مقامش دور می کرد و ابوبکر نیز در عدم قبول گفتار او عذر و بهانه ای نداشت، زیرا خودش از قبل، به صداقت آن بانو اعتراف کرده بود و بدون گواه و بینه ادعای وی را پذیرفته بود.ابی الحدید در انتهای این داستان مینویسد:و هَذا کلامٌ صحیحٌ .واین سخن، مطلبی درست و صحیح است.
سَأَلتُ علیَّ بن الفارقیَّ مَدَّرس المَدرسه الغَربِیَّه بِبَغدادِ ،فَقُلت لَهُ : أَکانَت فاطِمةُ صادِقهً؟قال: نَعم، قُلت : فَلِمَ یَدفَع إلَیها أبوبکرٍ فَدَکَ وَهِیَ عِندَهُ صادِقةُ ؟قال: لَو أَعطا ها الیَوم فَدَکَ بِمُجَرَدِ دَعواها، لَجاءت إِلیه غَداً و ادَّعت لِزوجها الخِلافَتَه وزَحزَحَتهُ عَن مقامِهِ ،وَلَم یَکُن یُمکِنُهُ الإعتذارُ وَالمُوافَقَةُ بِشَیءِ لِاَنَّهُ یَکُونُ قَد اسجَلَ عَلی نَفسِهِ أنَها صادِقَةُ فیما تَدَّعِی مِن غَیرِحاجَةٍ إلی بَیِّنَةٍ ولا شُهُودٍ.ابن
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص284
منبع: WWW.SONNAT.NET
روايت اول:
جابر بن عبد الله انصاري ميگويد:
رسول اللّه (صلَّى الله عليه و سلَّم) خطاب به علي كرد و دستش را بر كتف او گذاشت و فرمود:
و الذي نفي بيده! إن هذا و شيعته لهم الفائزون.
قسم به كسي كه جانم در دست اوست! اين علي و شيعيانش رستگارانند.
المناقب للخوارزمي، ص111 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص371 ـ أنساب الأشراف بلاذري، ص182
روايت دوم:
بعد از آنكه اين آيه نازل شد:
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ(سوره بينه/7)
رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) به امير المومنين (عليه السلام) فرمود:هو أنت و شيعتك، تأتي يوم القيامة أنت و شيعتك راضين مرضيين.(الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ جامع البيان للطبري، ج30، ص335 ـ تفسير الآلوسي، ج30، ص207 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص461 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص92 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص346 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج1، ص576 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج2، ص357 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر، ص161)مراد از اين آيه، تو و شيعيان تو هستند كه روز قيامت ميآيند كه هم آنها از خداوند راضي هستند و هم خداوند از آنها راضي است.
اهل سنتی که می گویند تشيع از مجوس گرفته شده است، یا منشا آن عبدالله بن سبا است یا صفویان موسس شیعه اند و ایرانی ها مذهب شیعه را بوجود آورده اند، اين نمونهاي از روايات شماست، چه ميگوييد؟!
ثانيا:
اگر عزیزان اهل سنت دقت كنند، ميبينند كه اكثر بزرگان اهلسنت، ايراني هستند؛ ابوحنيفه، مالك بن أنس، شافعي، محمد بن اسماعيل بخاري، مسلم بن حجاج نبشابوري، إبن ماجه قزويني، ابو داود سيستاني، نسائي، فخر رازي، رافعي قزويني و … . اكثر فقهاء و محدثين و لغتنويسان شما ايراني هستند. پس اگر كسي بگويد اهلسنت از مجوسيها آمده است، شما چه جوابي داريد؟! اگر شخصيتهاي برجسته اهلسنت را فاكتور كنيم، ميبينيم كه اكثر استوانههاي علمي اهلسنت ايراني هستند.
اگر واقعا ايران سرمنشأ تشيع بوده است، پس اين علماء شما از كجا آمدهاند؟!
اگر بنا باشد يك مذهبي از ايران وارد اسلام شود، مذهب اهلسنت أولي از تشيع است.
در عوض:
أئمه (عليهم السلام) و 98٪ اصحاب أئمه (عليهم السلام) عرب هستند.
غالب بزرگان شيعه، عرب هستند.
شما نميتوانيد از ميان هزاران صحابه أئمه (عليهم السلام)، صد راوي فارس زبان پيدا كنيد.
حتي نواب اربعه حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) عرب هستند.
شخصيتهاي فقهي و علمي ما غالبا عرب بودند؛ شيخ مفيد (ره)، سيد مرتضي (ره)، ابن سلّار (ره)، ابن ادريس (ره)، علامه حلي (ره)، ابو الصلاح حلبي (ره)، محقق كركي (ره)، شهيد اول (ره)، شهيد ثاني (ره)، صاحب جواهر (ره) و … . اين حرف بياساسي است كه ميگوييد ايرانيها و فارسها به وجود آورنده مذهب تشيع بودند.
جناب احمد أمين مصري ـ با اينكه نسبت به شيعه، جسارتهاي زيادي دارد ـ وقتي به شيعه ميرسد، ميگويد:
بعضيها كه ميگويند تشيع از ايران سرچشمه گرفته است:
الذي أرى كما يدلنا التاريخ إن التشيع لعلي بدأ قبل دخول الفرس في الاسلام.آنچنان كه من ميبينم و تاريخ هم به ما نشان ميدهد، تشيع علي قبل از اسلام آوردن ايرانيها تشكيل شده است.(فجر الإسلام لأحمد أمين، ص176)
آقاي ابو زهره ـ از بزرگان معاصر اهلسنت ـ
إن الفرس تشيعوا على أيدي العرب و ليس التشيع مخلوقا لهم … و أما فارس و خراسان و ما وراءهما من بلدان الإسلام، فقد هاجر إليها كثيرون من علماء الإسلام الذين كانوا يتشيعون فرارا بعقيدتهم من الأمويين أولا، ثم العباسيين ثانيا و أن التشيع كان منتشرا في هذه البلاد انتشارا عظيما قبل سقوط الدولة الأموية بفرار أتباع زيد و من قبله إليها.
فارسها به دست عربها شيعه شدند و تشيع توسط فارسها تشكيل نشده است. … ، علت اينكه ايرانيها مذهب تشيع را قبول كردند اين بود كه در دوران بنياميه و بنيعباس، بزرگان شيعه را اذيت و شكنجه ميكردند و اينها از عراق به طرف ايران فرار كردند و موجب گسترش فرهنگ شيعه در شهرهاي ايران شدند.(الإمام جعفر الصادق، ص545)
اگر تاريخ را از زمان فتح ايران تا قرن دهم ببيند، ميبينيد كه مذهب رسمي ايران، سني بود. بعد از قرن دهم با آمدن صفويها و غيره، به بركت مناظرهاي كه يكي از علماء بزرگ شيعه با شاه خدابنده داشت، باعث شد كه شيعه، مذهب رسمي در ايران باشد.
ثالثا:
بر فرض كه ايران و فارسها بنيانگذار تشيع بودند، روايات صحيحي داريم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:
اگر ايمان و دين در ستاره ثريا باشد، مردم ايران به آن دسترسي پيدا ميكنند.
در صحيح مسلم از ابوهريره نقل شده است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:لو كان الدين عند الثريا لذهب به رجل من فارس أو قال من أبناء فارس حتى يتناوله.اگر دين در زمين نباشد و در ستاره ثريا باشد، مرداني از فارس و فرزندان آنها به آنجا ميروند و به دين دسترسي پيدا ميكنند.(صحيح مسلم، ج7، ص191 ـ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص309 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص493 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص636 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج5، ص410 ـ جامع البيان للطبري، ج26، ص86 ـ تفسير البغوي، ج4، ص187 ـ تفسير القرطبي، ج18، ص93 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص196 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج21، ص416 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص542 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص515 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج15، ص193)
در المستدرك الصحيحين آمده است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:لو كان الإيمان معلقا بالثريا لناله رجال من العجم و أسعدهم به الناس.اگر ايمان در زمين نباشد و از ستاره ثريا آويزان باشد، مرداني از ايران به آن دسترسي پيدا ميكنند و مردم را با آن ايمان به سعادت ميرسانند.(المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص395 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج10، ص64 ـ مسند أبي يعلى، ج3، ص23 ـ صحيح ابن حبان، ج16، ص298 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج18، ص353 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج1، ص411 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص91 ـ تفسير السمرقندي، ج3، ص292 ـ تفسير الثعلبي، ج9، ص39 ـ تفسير النسفي، ج1، ص288 ـ تفسير أبي السعود، ج3، ص51 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج8، ص127)
منبع: www.sonnate.net