گنجینه اسرار
سرّی اندر گوش هر یک، باز گفت باز گفت: این راز را باید نهفت
با مخالف، پرده دیگرگون زنید با منافق، نعل را وارون زنید
خوش ببینید از یسار و از یمین ز آنکه دزدانند ما را در کمین
بی خبر، زین ره نگردد تا خبر ای رفیقان، پا نهید آهسته تر
پای ما را نی اثر باشد نه جای هر که نقش پای دارد، گو میای
کس مبادا ره بدین مستی برد پی بدین مطلب، به تردستی برد
در کف نامحرم افتد، راز ما بشنود گوش خران، آواز ما
راز عارف بر لب عام اوفتد طشت اهل مهنی از بام اوفتد
عارفان را قصه با عامی کشد کار اهل دل به بدنامی کشد
این وصیت کرد با اصحاب خویش تا به کلی پرده برگیرد ز پیش
گفتشان کی سر خوشان می پرست خورده می از جام ساقی الست:
اینک آن ساقی به کف ساقی منم جمله اشیا فانی و، باقی منم
در فنای من شما هم، باقئید مژده ای مستان که مست ساقئید
منبع: گنجینه اسرار، عمان سامانی، ص 75.
روايت اول:
جابر بن عبد الله انصاري ميگويد:
رسول اللّه (صلَّى الله عليه و سلَّم) خطاب به علي كرد و دستش را بر كتف او گذاشت و فرمود:
و الذي نفي بيده! إن هذا و شيعته لهم الفائزون.
قسم به كسي كه جانم در دست اوست! اين علي و شيعيانش رستگارانند.
المناقب للخوارزمي، ص111 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص371 ـ أنساب الأشراف بلاذري، ص182
روايت دوم:
بعد از آنكه اين آيه نازل شد:
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ(سوره بينه/7)
رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) به امير المومنين (عليه السلام) فرمود:هو أنت و شيعتك، تأتي يوم القيامة أنت و شيعتك راضين مرضيين.(الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ جامع البيان للطبري، ج30، ص335 ـ تفسير الآلوسي، ج30، ص207 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص461 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص92 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص346 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج1، ص576 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج2، ص357 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر، ص161)مراد از اين آيه، تو و شيعيان تو هستند كه روز قيامت ميآيند كه هم آنها از خداوند راضي هستند و هم خداوند از آنها راضي است.
اهل سنتی که می گویند تشيع از مجوس گرفته شده است، یا منشا آن عبدالله بن سبا است یا صفویان موسس شیعه اند و ایرانی ها مذهب شیعه را بوجود آورده اند، اين نمونهاي از روايات شماست، چه ميگوييد؟!
ثانيا:
اگر عزیزان اهل سنت دقت كنند، ميبينند كه اكثر بزرگان اهلسنت، ايراني هستند؛ ابوحنيفه، مالك بن أنس، شافعي، محمد بن اسماعيل بخاري، مسلم بن حجاج نبشابوري، إبن ماجه قزويني، ابو داود سيستاني، نسائي، فخر رازي، رافعي قزويني و … . اكثر فقهاء و محدثين و لغتنويسان شما ايراني هستند. پس اگر كسي بگويد اهلسنت از مجوسيها آمده است، شما چه جوابي داريد؟! اگر شخصيتهاي برجسته اهلسنت را فاكتور كنيم، ميبينيم كه اكثر استوانههاي علمي اهلسنت ايراني هستند.
اگر واقعا ايران سرمنشأ تشيع بوده است، پس اين علماء شما از كجا آمدهاند؟!
اگر بنا باشد يك مذهبي از ايران وارد اسلام شود، مذهب اهلسنت أولي از تشيع است.
در عوض:
أئمه (عليهم السلام) و 98٪ اصحاب أئمه (عليهم السلام) عرب هستند.
غالب بزرگان شيعه، عرب هستند.
شما نميتوانيد از ميان هزاران صحابه أئمه (عليهم السلام)، صد راوي فارس زبان پيدا كنيد.
حتي نواب اربعه حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) عرب هستند.
شخصيتهاي فقهي و علمي ما غالبا عرب بودند؛ شيخ مفيد (ره)، سيد مرتضي (ره)، ابن سلّار (ره)، ابن ادريس (ره)، علامه حلي (ره)، ابو الصلاح حلبي (ره)، محقق كركي (ره)، شهيد اول (ره)، شهيد ثاني (ره)، صاحب جواهر (ره) و … . اين حرف بياساسي است كه ميگوييد ايرانيها و فارسها به وجود آورنده مذهب تشيع بودند.
جناب احمد أمين مصري ـ با اينكه نسبت به شيعه، جسارتهاي زيادي دارد ـ وقتي به شيعه ميرسد، ميگويد:
بعضيها كه ميگويند تشيع از ايران سرچشمه گرفته است:
الذي أرى كما يدلنا التاريخ إن التشيع لعلي بدأ قبل دخول الفرس في الاسلام.آنچنان كه من ميبينم و تاريخ هم به ما نشان ميدهد، تشيع علي قبل از اسلام آوردن ايرانيها تشكيل شده است.(فجر الإسلام لأحمد أمين، ص176)
آقاي ابو زهره ـ از بزرگان معاصر اهلسنت ـ
إن الفرس تشيعوا على أيدي العرب و ليس التشيع مخلوقا لهم … و أما فارس و خراسان و ما وراءهما من بلدان الإسلام، فقد هاجر إليها كثيرون من علماء الإسلام الذين كانوا يتشيعون فرارا بعقيدتهم من الأمويين أولا، ثم العباسيين ثانيا و أن التشيع كان منتشرا في هذه البلاد انتشارا عظيما قبل سقوط الدولة الأموية بفرار أتباع زيد و من قبله إليها.
فارسها به دست عربها شيعه شدند و تشيع توسط فارسها تشكيل نشده است. … ، علت اينكه ايرانيها مذهب تشيع را قبول كردند اين بود كه در دوران بنياميه و بنيعباس، بزرگان شيعه را اذيت و شكنجه ميكردند و اينها از عراق به طرف ايران فرار كردند و موجب گسترش فرهنگ شيعه در شهرهاي ايران شدند.(الإمام جعفر الصادق، ص545)
اگر تاريخ را از زمان فتح ايران تا قرن دهم ببيند، ميبينيد كه مذهب رسمي ايران، سني بود. بعد از قرن دهم با آمدن صفويها و غيره، به بركت مناظرهاي كه يكي از علماء بزرگ شيعه با شاه خدابنده داشت، باعث شد كه شيعه، مذهب رسمي در ايران باشد.
ثالثا:
بر فرض كه ايران و فارسها بنيانگذار تشيع بودند، روايات صحيحي داريم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:
اگر ايمان و دين در ستاره ثريا باشد، مردم ايران به آن دسترسي پيدا ميكنند.
در صحيح مسلم از ابوهريره نقل شده است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:لو كان الدين عند الثريا لذهب به رجل من فارس أو قال من أبناء فارس حتى يتناوله.اگر دين در زمين نباشد و در ستاره ثريا باشد، مرداني از فارس و فرزندان آنها به آنجا ميروند و به دين دسترسي پيدا ميكنند.(صحيح مسلم، ج7، ص191 ـ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص309 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص493 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص636 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج5، ص410 ـ جامع البيان للطبري، ج26، ص86 ـ تفسير البغوي، ج4، ص187 ـ تفسير القرطبي، ج18، ص93 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص196 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج21، ص416 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص542 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص515 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج15، ص193)
در المستدرك الصحيحين آمده است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:لو كان الإيمان معلقا بالثريا لناله رجال من العجم و أسعدهم به الناس.اگر ايمان در زمين نباشد و از ستاره ثريا آويزان باشد، مرداني از ايران به آن دسترسي پيدا ميكنند و مردم را با آن ايمان به سعادت ميرسانند.(المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص395 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج10، ص64 ـ مسند أبي يعلى، ج3، ص23 ـ صحيح ابن حبان، ج16، ص298 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج18، ص353 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج1، ص411 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص91 ـ تفسير السمرقندي، ج3، ص292 ـ تفسير الثعلبي، ج9، ص39 ـ تفسير النسفي، ج1، ص288 ـ تفسير أبي السعود، ج3، ص51 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج8، ص127)
منبع: www.sonnate.net
منبع:www.sonnat.net
وهابیون که اصول عقایدشان را از شیخ الاسلام ( ! ) ابن تیمیه فرا می گیرند ، قائل به تجسیم خداوند متعال می باشند . ابن تیمیه در الفتاوى الكبرى ج 5 ص 192 می نویسد :
(پس آنچه که در کتاب و سنت ثابت شده و اجماع پیشینیان بر آن است حق است ، حتی اگر از این مساله لازم بیاید که خدا را همانی بدانیم که بعضی متکلمان آن را جسم نامیده اند ، زیرا لازمه ی حق حق است ! )
هر کس که به کتب اعتقادات وهابیون نگاهی اجمالی کند ، عقیده به تجسیم را در آن به طور آشکار خواهد دید. اما عجیب تر از این اعتقادشان ، نسبتی است که به شیعه می دهند و شیعیان را مجسِّمه (قائلین به تجسیم) معرفی می کنند !!
دقیقا شبیه آن داستانی که یک دزد ، از خانه ای دزدی کرد و بعد از مطلع شدن صاحبخانه ، از خانه فرار کرد و برای گول زدن مردم ، در همان حال فرار داد می زد : آی دزد ! دزد را بگیرید !!
در ردّ این ادعا می گوئیم :
تنها در کتاب ” الاصول من الکافی ” در رد عقیده تجسیم روایات فراوانی آمده است و اهل بیت علیهم السلام همواره شیعیان خود را از این عقیده یهودی الاصل دور می ساختند .
بابهای مختلفی در اصول کافی وجود دارد همانند بابهای ذیل :
باب فی ابطال الرؤیة
باب النهی عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه تعالى
و این در حالی است که در کتب اهل سنت ، احادیث تجسیم خداوند متعال ( جل و علا ) بسیار زیاد است . تا جایی که در صحیح مسلم بابی وجود دارد به نام :
باب إثبات رؤیة المؤمنین فی الآخرة ربهم سبحانه وتعالى !
و همچنین بابی به نام :
باب معرفة طریق الرؤیة
احادیث متضمن تجسیم خداوند و همچنین اثبات رویت الله و دست و پا برای خداوند و غیره ، در کتب اهل سنت به وفور یافت می شود .
*احمد محمد شاکر ( از علمای معاصر اهل سنت ) در شرح مسند احمد حنبل - ج 14 ص 137 ذیل روایت شماره 7703 می گوید :
“والأحادیث فی رؤیة المؤمنین ربهم عز وجل ثابتة ثبوت التواتر ، من أنكرها فإنما أنكر شیئا معلوما من الدین بالضرورة ، وإنما ینكر ذلك الجهمیة والمعتزلة ومن تبعهم من الخوارج والإمامیة “
( احادیث در مورد دیدن خداوند بوسیله مومنین به صورت متواتر به ثبوت رسیده است . هر کس آن را انکار کند ، همانند کسی است که یکی از ضروریات دین را انکار کرده است . این امر ( رویت الله ) را جهمیه و معتزله و پیروان آنان از خوارج و همچنین امامیه انکار می کنند .)
*محمد فؤاد عبد الباقی كه بر سنن ابن ماجه پاورقی زده است ، در ج 1 ص 63 در تعریف معنای ” جهمیه ” چنین مینویسد:
«(الجهمیة) هم الطائفة من المبتدعة، یخالفون اهل السنّة فی كثیر من الاصول كمسألة الرؤیة واثبات الصّفات. ینسبون إلی جهم بن صفوان من اهل الكوفة».
با دقت در این توضیح به دو مطلب میتوان پی برد:
أوّل ـ آنان كه منكر رؤیت خدا و داشتن صفات میباشند بدعتگذارند!
حال چگونه مخالفان شیعه ، شیعه را به تجسیم متهم می کنند؟؟!!!
نکته دیگری که در مورد توحید شیعه ( که برخاسته از توحید ناب اسلامی می باشد ) و توحید اهل سنت ( که تحفه یهودیان به اسلام می باشد ) باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در شیعه ، هیچگونه شباهت ، شراکت ، سنخیت و هرگونه یگانگی میان خالق و مخلوق را نفی می کنند .
در اصول کافی – کتاب التوحید – بابی وجود دارد به نام : النهی عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه تعالى ( نهی از وصف خداوند به غیر از صفتی که خود خداوند متعال ، خویشتن را به آن وصف کرده است ) .
یعنی تنها راه صحبت کردن در مورد ذات باری تعالی این است که از همان طریقی که خداوند ، خودش را به ما معرفی کرده است ، رفته و خداوند را به همان صفاتی که خودش خویشتن را وصف کرده است ، وصف کنیم .
این کلام در مورد صفاتی که متضمن جسمانیت خداوند متعال می باشد نیز صادق است . یعنی همان صفاتی که اهل سنت به ظاهر آنان اکتفا کرده و عقل را کنار گذاشته و تجسیم را سرلوحه اعتقادات خود کردند .
ائمّه اهل بیت علیهم السلام با بیان روشن خویش به ما آموختند كه خدا جسم نیست تا دیده شود و هر چه كه دیده شده و یا امكان دیده شدنش وجود داشته باشد مخلوق اوست .
بدین معنی كه یا خداوند او را خلق كرده است و یا اثری از مخلوق او میباشد. او «برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم» بوده و هرگز ـ حتّی با عقل مجرّد ـ قابل درك نیست. نه دست دارد و نه پا و نه انگشت. نه در مكان است و نه در زمان، كه او خود آفریننده زمان و مكان است. نه میخندد و نه میگرید و نه از چیزی تعجّب میكند.
نه محدود به حدودی است. نه فوقی برایش تصوّر می شود و نه تحتی. نه شبها به پایین آمده و نه به خواب كسی میآید. نه به چیزی جاهل است كه باید به او آموخت و نه از علم او چیزی كم میشود، چنانچه چیزی هم به آن افزوده نمیگردد .
البته صاحبان شبهه و جهال ، اینگونه نفی صفات مخلوق از خالق را نفی صفات خالق می دانند !
آنان توجه نمی کنند که شیعه معتقد است که هیچگونه وجه اشتراکی ( حتی در کمترین مقدار ) میان خالق و مخلوق نیست .
مثلا : اگر در مورد علم صحبت می کنیم و خداوند را نیز ” عالم ” می دانیم ، این معنا را ندارد که علم خالق از سنخ علم مخلوق است بلکه علم مخلوق از سنخ مخلوق بوده ( و مخلوق خداوند می باشد ) و علم خداوند متعال اصلا از سنخ مخلوق نیست . بلکه مخلوق را برای درک آن عملا راهی نیست . مگر اینکه خداوند متعال ، مصادیقی از علم خود را برای ما ، بوسیله پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام ، تعریف نموده باشد .
منبع:www.sonnat.net
انسان هایی هستند که هدف گیری های عالی، موقعیت روانی آنها را گسترده تر و بینائی شان را تیزتر و اصالت حیات شان را در این دنیا نیرومندتر می گرداند و در نتیجه با این که جزئی از انسان ها است، مافوق انسان ها می نگرند و ابعاد درونی شان باز و بازتر می گردد.
اینها هستند که به حلقه های زنجیر وراثت، محیط و تاریخ مسلط می شوند.
پس:
هر هدف عالی که وارد حوزه موقعیت انسانی گردد، مانند آب زلالی است که به ریشه درخت نفوذ می کند و آن را شکوفا و بارور می سازد.
شرح نهج البلاغه/علامه جعفری/ص 69
شخصیت های ضعیف که عناصر حیات خود را بر قواعد سست و خیالات بنا نهاده اند، در اولین، دومین یا سومین شکست در هدف گیری، راه خود را بر می گردانند و به موضوعات دیگری جلب می شوند که ممکن است مفید به حال آنها نباشد یا دارای سودی باشد و به هر حال راه خود را از نوع هدف هایی که در راه وصول به آنها شکست خورده اند، منحرف می سازند.
اگر در راه هدف گیری های جدید هم یک یا دو بار با شکست روبرو شوند، یأس و ناامیدی دمار از روزگارش در می آورد.
شخصیت های نیرومند که در هدف گیری ها، نخست عوامل و انگیزه های درونی و وضع عمومی موجودیت خود را دقیقا تحت محاسبه قرار داده و عوامل و شرایط بیرونی را به قدر لازم و کافی بررسی می نمایند، لذا اراده و تصمیم آنها در هدف گیری ها، با شکیبایی ها، تحمل و متانت به سوی هدف بسیج می شوند، لذا کمتر از گروه اول با شکست رویرو می شوند و در صورت شکست خوردن درباره یک هدف، چون نیروی شخصیتشان دارای جوشش دائمی است و از طرف دیگر می دانند که عوامل محاسبه ناشده در طبیعت و اجتماع ممکن است خط بطلان بر هدف آنها بکشند لذا نه تنها یأس به سراغ آنها نمی آید بلکه با توجه و نیروی بیشتری متوجه همان هدف می شوند و اگر بار دیگر با شکست روبرو شوند، تجربه هایی به دست می آورند که گاهی ارزش سازندگی بیشتر از خود هدف را دارا هستند.
شرح نهج البلاغه/علامه جعفری/ص 60