انگیزه پیدایش مذاهب اربعه
18 اسفند 1390
اولين پيشواي مذاهب اربعه،جناب ابوحنيفه، متوفاي 150 هجري
دومين پيشوا، جناب مالك بن انس، متوفاي 179 هجري
سومين پيشوا، جناب شافعي، متوفاي 204 هجري
چهارمين پيشوا، جناب احمد بن حنبل، متوفاي 240 هجري
ائمه اربعه فوق، 5/1 قرن يا 5/2 قرن با زمان ظهور اسلام فاصله دارند.
اما اينكه چه عواملي دست به دست هم داد و چه بسترهايي در جامعه آن روز فراهم آمد تا اين مذاهب اربعه، رسميت و ظهور پيدا كرد؟
ابتدا باید به 6 نكته اساسي را بايد توجه كنيم و بدون توجه به اينها، تبيين و توضيح اين قضيه كه چگونه مذاهب اربعه در جامعه شكل گرفت، امكان پذير نيست:
نكته اول:
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در عصر خود، تنها مرجع پاسخگوئي به مشكلات مردم بود؛ چه در حوزه سياست و چه در حوزه اخلاق و امور اجتماعي و … .
نكته دوم:
از آنجايي كه نبي مكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)، آخرين فرد از سلسله أنبياء (عليهم السلام) است كه با آمدنش، پرونده نبوتش براي هميشه مختومه شد و شريعت او، ناسخ تمام شرايع گذشته است و دين او، تا قيام قيامت، دين جاودانه است. لذا در طول حيات خودش، تكليف آينده امت و شريعت را مشخص كردند.
نكته سوم:
بحث انحراف جامعه اسلامي از اهل بيت(عليهم السلام) بود.
نكته چهارم:
علم و آگاهي جامعه، بر اينكه اهل بيت(عليهم السلام)، شايسته ترين افراد براي تبيين مسائل ديني و حراست و حفاظت از شريعت هستند.
نكته پنجم:
بنياميه، عامل بزرگ انزواي اهل بيت(عليهم السلام) بود.
نكته ششم:
وحشت بني عباس از گسترش فرهنگ شيعه و توجه توده مردم به وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) و دانشگاهي كه او تأسيس و شاگرداني كه او تربيت كرده بود.
اگر به اين 6 نكته بي توجهي كنيم، قطعا، تبيين اين مسئله كه مذاهب اربعه اهل سنت چگونه پيدا شد، امكان پذير نيست.
نبي مكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آينده جامعه اسلامي را مي ديد و خودش فرمود كه امت من بعد از من به 73 فرقه متفرق خواهند شد و جز يك فرقه، همه آنها هلاك و وارد آتش جهنم خواهند شد.
اختلاف ميان امت اسلامي براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با الهام از منبع وحي، كاملا روشن و واضح بود؛ لذا آمدند در كنار قرآن، آخرين كتاب آسماني، اهل بيت خودش را به عنوان عِدل و همطراز و همسنگ قرار دادند و فرمودند كه اگر به كتاب خدا و اهل بيت(عليهم السلام) من تمسك كنيد، براي هميشه، از گمراهي بيمه خواهيد شد. يعني جدايي از قرآن يا اهل بيت(عليهم السلام)، مساوي است با ضلالت و گمراهي.
«حديث ثقلين»، در كتابهاي معتبر اهل سنت آمده است.جناب ابن كثير سلفي دمشقي صراحت دارد و ميگويد:
قد ثبت في الصحيح أن رسول الله(صلي الله عليه و سلم) قال في خطبته بغدير خم: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و انهما لن يقترفا حتي يرد علي الحوض(تفسير ابن كثير،ج4،ص122)
جناب ناصر الدين الباني نسبت به اين قضيه، با كمال صراحت ميگويد: روايت صحيح است.
(شرح الجامع الصغير، ج2، ص217)
نكته جالب توجه كه همه، به ويژه جوانان عزيز اهل سنت بايد توجه كنند، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلموهما فإنهما أعلم منكم
از قرآن و اهل بيت من پيشي نگيرد كه هلاك مي شويد و از آنها هم عقب نمانيد كه هلاك مي شويد. در پي اين نباشيد كه چيزي را به آنها ياد بدهيد، چون آنها از شما عالم ترند.
(المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص66 و ج5، ص167- الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص60 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص164 - كنزالعمال، ج1، ص188).
اين يك مسئله كاملاً واضح و روشن است.
بعد از رحلت نبي مكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) و انتقال ايشان به ملأ اعلي، مردم از اهل بيت (عليهم السلام) فاصله گرفتند. مردم هم مي دانستند كه اهل بيت(عليهم السلام)، عالم ترين انسان هاي جامعه به سنت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) هستند.
جناب ابن عبد البر از استوانههاي علمي و رجالي اهل سنت در كتاب الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج3، ص40 با صراحت از ام المؤمنين عايشه نقل ميكند:
علي أعلم الناس بالسنة
علي، أعلم و آگاه ترين انسان ها به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
ابن عباس مي گفت:
عِلم من و عِلم ديگر صحابه، در برابر عِلم علي، همانند قطره اي است در برابر هفت دريا.
(الاصابه لابن حجر عسقلاني، ج2، ص509 - حلية الاولياء لأبي نعيم، ج1، ص65).
خود خليفه دوم بارها مي گفت:
لو لا علي لهلك عمر
(تأويل مختلف الحديث، ج1، ص162).
علاوه بر اين، در همان عصر حاكميت بنياميه، مردم، علم و قطع داشتند بر اينكه تنها كساني كه شايستگي مرجعيت علمي و رهبري ديني را دارند، اهل بيت(عليهم السلام) هستند.
اگر تاريخ امام سجاد(عليه السلام) را مطالعه كنيد - با اينكه ايشان كاملا در انزوا بود و رفت و آمدهايش تحت كنترل بود و جاسوسان بنياميه مراقب او بودند - وقتي شخصيتهاي بزرگ اهل سنت به امام سجاد(عليه السلام) مي رسند، آنچنان از او با عظمت نام مي برند كه موجب شگفتي همگان مي شود. آقاي مالك بن أنس ميگويد:
لم يكن في اهل البيت مثل علي بن الحسين
اهل بيت پيامبر، شخصيتي همانند امام سجاد(عليه السلام) را ندارند
(سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص389).
ابو زرعه كه از شخصيتهاي علمي و رجالي و از استوانههاي اهل سنت است، با كمال صراحت ميگويد:
ما رأيت احدا كان افقه من علي بن الحسين
من فقيه تر از امام سجاد(عليه السلام) كسي را نديدم.
(تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص371).
همچنين جناب ذهبي، وقتي به علم و آگاهي امام سجاد (عليه السلام) مي رسد، ميگويد:
فقد كان أهلا للإمامة العظمى
(سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص398).
امام سجاد(عليه السلام) اهليت و شأنيت داشت براي تصدي امامت عظمي و رهبري بزرگ جامعه اسلامي.
همچنين در رابطه با امام باقر(عليه السلام)، بزرگان اهل سنت با كمال صراحت، از تقوا و علم و آگاهي و فقاهت او سخن گفته اند و زبانزد عام و خاص بوده است.
جالب اينكه جناب فخر رازي، امام المشكّكين، در تفسيرش، ج32، ص125، در چاپ قبلي و در چاپ دارالفكر بيروت، ج16 در ذيل آيه شريفه «إنا اعطيناك الكوثر» ميگويد:
فانظر كم قتل من اهل البيت، ثم العالم ممتلىء منهم و لم يبق من بنى أميّة في الدنيا أحد يعبأ به، ثم انظر كم كان فيهم من الأكابر من العلماء كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا(عليهم السلام)
با اينكه دودمان بنياميه تلاش كردند اهل بيت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) را بكُشند و از بين ببرند و نسل اهل بيت(عليهم السلام) را براي هميشه از صحنه گيتي بَركَنند، أما دنيا مملوّ از فرزندان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت فاطمه زهراء(سلام الله عليها) است؛ ولي از بنياميه، يك نفر را هم نمي بينيم. ببينید چه شخصيتهاي برجسته اي از اهل بيت(عليهم السلام) مانند امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) و امام كاظم(عليه السلام) و امام رضا(عليه السلام) است.(تفسير الرازي، ج32، ص124).
بنياميه، عاملي بودند براي انزواي اهل بيت(عليهم السلام). بردن نام حضرت علي(عليه السلام) در جامعه آن روز، جرم نابخشودني بود. به تعبير ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب كه در شرح حال آقاي رباح ميگويد:
كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه على قتلوه
(تهذيب التهذيب لابن حجر، ج7، ص281 - تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص429 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص102).
حتي مردم اين اجازه را نداشتند كه نام نوزادان خودشان را حضرت علي(عليه السلام) بگذارند.
نكته پاياني اينكه، در دوراني كه بنياميه و بني عباس مشغول درگيري سياسي بودند – به ويژه از سال 107 تا سال 132 كه بنياميه سقوط مي كند و اوج اين درگيري ها از سال 126 آغاز ميشود - امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) فرصت را غنيمت مي شمارند و دور از هياهوي سياسي، دانشگاه بزرگي را تأسيس ميكنند و به تربيت و پرورش شاگردان نمونه مي پردازند؛ به طوري كه فارغ التحصيلان صاحب نظر و فقيه و مجتهد امام صادق(عليه السلام) به مرز 4 هزار نفر مي رسيد.
وقتي بني عباس روي كار مي آيند، به ويژه منصور دوانيقي، از اين گسترش فرهنگ شيعه توسط امام صادق(عليه السلام) و توجه توده مردم به اين فرهنگ و اينكه مردم از اقصي نقاط كشور، مشكلات سفر را به جان و دل مي خرند تا خود را به مدينه برسانند و از مكتب پر فيض امام صادق(عليه السلام) استفاده كنند و با افتخار برگردند و تشرّف خودشان را به محضر امام صادق (عليه السلام) و استفاده از مكتب ايشان را براي مردم نقل كنند، بني عباس را به فكر انداخت كه اگر اين تفكر شيعي پيش برود، فردايي براي ما نخواهد بود و چه بسا فردا روز، اين تربيت شدگان مكتب امام صادق(عليه السلام)، به فكر براندازي و سقوط حكومت بني عباس باشند. لذا به اين فكر افتادند تا افرادي را معين كنند كه توانائي ايستادگي در برابر امام صادق(عليه السلام) را دارند و مي توانند مكتبي را تأسيس و دكاني را درست كنند. آمدند شخصيتهاي برجسته آن روز، مانند آقايان ابو حنيفه و مالك بن أنس و شافعي و احمد بن حنبل را عَلَم كردند و مبالغ كلاني را در اختيار اينها قرار دادند تا بتوانند براي مقابله با فرهنگ امام صادق(عليه السلام) تلاش كنند.
(الإحكام في اصول الأحكام لإبن حزم آندلسي، ج6، ص126 - فقه السنة للشيخ سيد سابق، ج1، ص10).
تعبير جناب سيد سابق كه از فقهاي بنام و پرآواره اهل سنت است، اين است:
محافظة علي الارزاق التي رتبت لهم
و از ابو زرعه نقل ميكند كه:
فقهاي آن زمان، به خاطر وظايفي كه براي آنها معين شده بود و مبالغ كلاني كه در اختيار آنها قرار مي گرفت، اين تشكيلات را راه اندازي كردند.
خلاصه اينكه:
با نگاهي به تاريخ و بررسي زواياي تاريخ پنهان، مي بينيم كه عوامل اصلي پيدايش مذاهب اربعه اهل سنت، عوامل سياسي بوده است و اين عقيده ماست و قصد اهانت به عزيزان اهل سنت را نداريم و اين را با كمال شهامت عرض مي كنيم كه اين مذاهب را ساختند تا بتوانند مكتب اهل بيت(عليهم السلام) را به انزوا بكشانند و فرهنگ شيعه را از جامعه حذف كنند و غير از اين، هدف ديگري در كار نبوده است.