گنجینه اسرار
سرّی اندر گوش هر یک، باز گفت باز گفت: این راز را باید نهفت
با مخالف، پرده دیگرگون زنید با منافق، نعل را وارون زنید
خوش ببینید از یسار و از یمین ز آنکه دزدانند ما را در کمین
بی خبر، زین ره نگردد تا خبر ای رفیقان، پا نهید آهسته تر
پای ما را نی اثر باشد نه جای هر که نقش پای دارد، گو میای
کس مبادا ره بدین مستی برد پی بدین مطلب، به تردستی برد
در کف نامحرم افتد، راز ما بشنود گوش خران، آواز ما
راز عارف بر لب عام اوفتد طشت اهل مهنی از بام اوفتد
عارفان را قصه با عامی کشد کار اهل دل به بدنامی کشد
این وصیت کرد با اصحاب خویش تا به کلی پرده برگیرد ز پیش
گفتشان کی سر خوشان می پرست خورده می از جام ساقی الست:
اینک آن ساقی به کف ساقی منم جمله اشیا فانی و، باقی منم
در فنای من شما هم، باقئید مژده ای مستان که مست ساقئید
منبع: گنجینه اسرار، عمان سامانی، ص 75.
نشست “مرجع شناسی” با حضور سه مدرسه علمیه جامعة النور، حکیمه و فاطمه محدثه سلام الله علیهای اصفهان در تاریخ سه شنبه 22 شهریور ماه در محل مدرسه فاطمه محدثه سلام الله علیها در ساعت 9:30 صبح آغاز شد.
سخنران خانم ” زهرا یاریان” بودند که بیانات کاربردی و بسیار مفیدی برای طلاب تازه فارغ از تحصیلِ آماده ی نوشتن پایان نامه، ایراد کردند.
خانم یاریان دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه اصفهان، مدرک اتمام دوره تخصصی تدبر در قرآن از جامعة القرآن، از اساتید مدرسه علمیه فاطمه محدثه سلام الله علیها و طلاب مشغول به تحصیل در سطح 3 در رشته فلسفه هستند.
ما به وجود ایشان افتخار می کنیم.
پس از اتمام قسمت “مرجع شناسی” حاضرین(حدود 50 نفر) به سه سؤال پاسخ دادند و از بین 11 جواب صحیح، به قید قرعه به یکی از طلاب مدرسه جامعة النور هدیه ای داده شد.
بد نیست بدانید کل هزینه ی مصرف شده برای برگزاری این نشست( هزینه سخنران، تهیه بروشور، پذیرایی،و …..) فقط 80 هزار تومان بود.
مؤمنیی که درجات بالا دارند، پس از مرگ می توانند بیش از یک بار در هفته به اهلشان در زمین سر بزنند.
بعضی هر روز می توانند سر بزنند.
کمترین درجه مؤمن، هفته ای یک بار می آید و سر می زند.
نگاه به خویشانش می کند و کلامشان را می شنود. این امر یک طرفه است.
گاهی بدن مثالی به خواب خویشان می آید. اگر خواب بیننده صلاحیت داشته باشد، ملاقات خواهند کرد که بعد از خواب شاید به یادش بماند.
گاهی آنها که روح بسیار قوی دارند و بسیار پاک هستند، می توانند در بیداری بدن مثالی کسی را ملاقات کنند. به این مکاشفه گفته می شود.
آرشیو صوتی سمت خدا، حاج آقا عالی، 13/06/1390
پس از دفن میِت 5 کار بکنید:
1. تلقین، نشستن، قرآن خواندن.
2. دادن سریع بدهی های مالی و غیر مالی او.
3. ادای مستحبات(دعا، استغفار، صله با خویشان او،……..).
4. کاری کنند تا برای میّت خدا بیامرزی باشد نه نفرین.
5. سر قبرشان بروید. خیلی خوشحال می شوند. بهترین زمان عصر پنجشنبه و بهتر از آن هم جمعه بین الطلوعین است.
از سخنان حاج آقا عالی، برنامه سمت خدا، 20/06/1390
مرحوم حاج عبدالله والی در سال 61 به فرمان امام خمینی(ره) برای یاری رساندن به محرومین به منطقه محروم بشاگرد در شرق استان هرمزگان رفت و كمیته امداد منطقه بشاگرد را در آنجا راهاندازی نمود.
او طی مدت حضور خود در بشاگرد، فعالیتهای گستردهای در جهت رفع محرومیت از این منطقه كه مردم آن از نظر معیشتی در فقر مطلق به سر میبردند انجام داد.
روحیه جهادی او باعث میشد تا فقط كار خود را محدود به فعالیت رسمی كمیته امداد نبیند و هرجا كه تكلیفی را بر دوش خود میدید به هر نحو ممكن كار را انجام دهد. مرحوم والی در راهسازی، بهداشت و درمان، خوراك و پوشاك، مدرسه و خوابگاه، مسجد و حسینیه، حوزه علمیه و فعالیتهای فرهنگی، سدسازی و آبخیزداری و همچنین اشتغالزایی و خودكفایی، خدمات زیادی انجام داد و سرانجام بعد از تحمل سختیهای گوناگون، در سال 84 دار فانی را وداع گفت.
متن زیر، گفتاری است منتشر نشده از ایشان درباره مزیتها و اثرات اردوهای جهادی.
عرصهای برای ظهور جوانها
یكی از عرصههایی كه میتوانیم بهتر به انرژی جوانها شكل بدهیم، تشكلات جهادی است. مردم در مناطق محروم از یكسری خوبیهایی مثل بیآلایش بودن و شاكر بودن برخوردار هستند. عزیزان جهادگر نیز از این ویژگیها استفاده كرده و آن روحیهی جهادی را آموزش میدهند. این كار خود به خود، در همین معاشرتی كه با هم دارند، در هنگام كار و در نشست و برخاست با روستاییان، انتقال فرهنگ انجام میشود.
با این كار میتوان جلوی این تصور غلط را گرفت كه چون پدرانشان در كپَر به دنیا آمدند، در كپر زندگی كردند و به رحمت خدا رفتند، پس آنها هم محكوم به همین قضیه هستند. با این تصورات غلط تلاش نمیكنند، حركت نمیكنند و سازندگی آغاز نمیشود. اما وقتی میبینند از تهران یك عده دانشجو، چند نفر كه تازه فارغالتحصیل شدهاند، همه امكانات شهری را زیر پا گذاشتهاند، به منطقهای محروم آمدهاند و با عشق و علاقه برای اینها كار میكنند، به خودشان میآیند و به جمع جهادگران میپیوندند. بنابراین این پیوند برای جبران آن نقیصههای قبلی است.
حالا شما میخواهید برای چند جبهه كار كنید؛ یك جبههی فرهنگی دارید، یك جبههی سازندگی دارید و یك جبهه در رابطه با اقتصاد. اینها همه جهاد است؛ جهاد تنها این نیست كه من فقط بجنگم.
حتماً شكست میخورید!
اگر شما میخواهید، یك گروه دانشجویی یا فارغالتحصیلی تشكیل دهید، باید برای رضای خدا باشد. این خیلی مهم است. یك موقع میخواهیم خودمان را مطرح كنیم، كه معلوم است شكست میخوریم؛ یك موقع نه، میخواهیم گروهی را برای رضای خدا، اولاً برای ایجاد حركت در خودمان و بعد جامعهی مورد نظرمان ایجاد كنیم. اگر با این نیت رفتیم، یقیناً خدا كمك میكند. یعنی ناگهان میبینید خدا بانیهایی فرستاد و كمك مالی هم پشتتان آمد.
همین امسال عدهای از دانشجوها آمده بودند. مؤسسهای 28 میلیون به اینها داد و چقدر زیبا كار شد. روز آخری كه میخواستند بروند، هر گروهی رفتند به آن روستایی كه كار میكردند تا با بشاگردیها خداحافظی كنند، همه گریه میكردند. دو طرف احساس میكردند كه چیزی را از دست میدهند. ببینید چقدر زیباست. الان خیلی از این دانشجوها با محصلهای بشاگرد، مكاتبهای ارتباط دارند.
همین كار سبب میشود كه یكسری اطلاعات بدهند و یكسری اطلاعات بگیرند. این موضوع وابستگی ایجاد میكند. یكی سعی میكند كه مثلاً هر تعطیلاتی كه میشود، برود بشاگرد و آن هم اگر آمد تهران یا مثلاً به شهرستانی مسافرت كرد، به آن یكی سر میزند. اینجا چه چیزی ایجاد میشود؟ «همبستگی، اتحاد، حركت». یعنی شكل دادن انرژیها و به ثمر رساندن انرژیهای نهفتهای كه ما تا حالا از آن استفاده نكردیم. «واعتصموا بحبل الله جمیعا» اینجا شكل میگیرد.
باید درد را بشناسید
من امیدوارم كه به كارتان محكم بچسبید، محكم! و بدانید كه این كار نه تنها جهاد فیسبیلالله برای نظام است، بلكه یك حركت فرهنگی برای آیندهسازان این مملكت است. شما روزی باید بروید و جای مسئولین را بگیرید. حالا اگر شما خودتان ساخته شدید و دردشناس شدید، میتوانید مرهمش را هم بسازید. ولی منی كه اصلاً نه درد را میشناسم، نه اصلاً غمی در زندگیم بوده، نه فهمیدم كه گرسنگی چیست، نبودها چیست، ندانم بازی كردن با افكار مردم چه ناهنجاریهایی را پیش میآورد و یك فرد بیدرد جامعه شدهام، چطور میتوانم مرهمی برای نیازمندان باشم؟
نگذارید كه نفس منیت بر شما چیره شود. یكی از خطراتی كه شما جوانان را تهدید میكند منیتهاست. من میگویم من، شما میگویید من، اختلاف پیدا میشود. این كار خیلی مضر است. یك شخص وارستهی دینی به خودتان اضافه كنید. یعنی در مجموعهی خودتان یك شخص متدین كاركشتهی فقهی و خصوصاً ولایتی اضافه كنید كه اگر خدای نكرده برای كسی به هر دلیلی تفكری پیش آمد كه بخواهد خدشه وارد كار كند، جلویش گرفته شود.
حتماً با ابزار حركت كنید. یكی از ابزارهای خوب همین است كه شما فرد وارسته و متدینی را كه فقط به عشق خدا با شما جوانها ارتباط برقرار میكند، در مجموعه داشته باشید. نه دنبال مادیات باشد، نه دنبال چیز دیگر. فقط به خودش تكلیف داده است؛ یعنی شما از او خواهش كردید و دعوتش كردید و این برای خودش تكلیف درست كرده است. همین تكلیف سبب میشود كه شما را از خیلی تفكراتی كه ممكن است پیش بیاید نجات بدهد.
فصل خاکی شدن است ……
گاهی آن قدر به بزرگی می رسی و در غرور محو می شوی که به کلی خاکی بودنت را فراموش می کنی. از خودت منزجر می شوی، خلوت مبهمی را جستجو می کنی و می اندیشی که راستی به چه می نازی؟
و گاهی آن قدر کوچک می شوی که کسی به تو حتی نگاه هم نمی کند و آن قدر در خودت گم می شوی که هیچ می شوی و آن گاه بیکرانگی در تو موج می زند. این انسان شگفت است که جمع تضادها را در وجودش دارد!
می خواهم خاکی ات کنم و آن قدر از ثروت و آسایش و بزرگی دورت کنم تا به بیکرانگی برسی. از دنیای بی روح ماشینی و سرگرمی های جورواجور دلت را ببرم به آنجا که سهراب می گفت:
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند…..
این یک سفر متفاوت است. باید کوله بارت را از تعلقات خالی کنی، از رختخواب گرم و نرم خبری نیست. شب با صدای سگ و الاغ می خوابی و صبح با زنگ خروس بیدار می شوی. از آب میوه ای هم که مادرت برایت می آورد خبری نیست. آنجا تنها جای تفکر است.
تأمل در تفاوت ها !!!
چند روزی روستا هم جمع دو جنس متضاد می شود!مردمی سخت صبور و محروم اما شکرگذار و عده ای در ناز و نعمت، ناشکیبا و بهانه گیر از خدا.
در کنار این مردم احساس می کنی چقدر می دانی!!!
و می فهمی چقدر کوله بارت خالی است. اما راز اینجا این است که هیچت می کند تا چیزی شوی.
سری به وبلاگ: کوچ بی صدا بزنید: