گنجینه اسرار
سرّی اندر گوش هر یک، باز گفت باز گفت: این راز را باید نهفت
با مخالف، پرده دیگرگون زنید با منافق، نعل را وارون زنید
خوش ببینید از یسار و از یمین ز آنکه دزدانند ما را در کمین
بی خبر، زین ره نگردد تا خبر ای رفیقان، پا نهید آهسته تر
پای ما را نی اثر باشد نه جای هر که نقش پای دارد، گو میای
کس مبادا ره بدین مستی برد پی بدین مطلب، به تردستی برد
در کف نامحرم افتد، راز ما بشنود گوش خران، آواز ما
راز عارف بر لب عام اوفتد طشت اهل مهنی از بام اوفتد
عارفان را قصه با عامی کشد کار اهل دل به بدنامی کشد
این وصیت کرد با اصحاب خویش تا به کلی پرده برگیرد ز پیش
گفتشان کی سر خوشان می پرست خورده می از جام ساقی الست:
اینک آن ساقی به کف ساقی منم جمله اشیا فانی و، باقی منم
در فنای من شما هم، باقئید مژده ای مستان که مست ساقئید
منبع: گنجینه اسرار، عمان سامانی، ص 75.
دفاع مقدس ما، خیلی خیلی مقدس بوده و هست، پس بیایید تا از فرصت سالگرد آن نهایت استفاده را بکنیم و تا می توانیم کار فرهنگی انجام دهیم.
هر کاری که بتواند کمک به نسل جوانمان برای شناختن فرهنگ دفاع مقدس بکند، یا یادآوری باشد برای کسانی که آن را به دست فراموشی سپرده اند و ……
به این بهانه می توان همایش، نشست، سخنرانی، بروشور های زیبا و …… تهیه کرد.
نسل جوان ما به کمک فرهتگی زیادی از طرف دین داران نیاز دارد.
همانطور که دشمن(استکبار و صهیونیست) و به عبارتی شیطان هر روز مشغول کاری است، ما، حامیان دین هم باید تلاش خستگی ناپذیر در خنثی کردن حیله ی دشمن و هدایت نسل جوان و حتی پیرمان داشته باشیم.
اگر ما بیکار بنشینیم، دشمن پیروز می شود و آن وقت “پشیمانی هم سودی ندارد!!!!!!!!!”
امام صادق علیه السلام:
دید و بازدید مؤمنان از یکدیگر چنان شیطان و لشکریان او را ناراحت می کند که صدای خود را بلند می کنند و به صورت خود می زنند(بحارالانوار).
.If you want satan to beat himself, visit your brothers in religion
امام صادق علیه السلام:
از دوستی و همنشینی کسی که تو را از یاد خدا باز می دارد، دوری کن زیرا که او از دوستان و یاران شیطان است(دارالسلام).
.Don’t be friend with satan’s friend, for they make you forget God
یادم می آید آن زمان که تازه کامپیوتر به بازار آمده بود، حاجیه خانم ابطحی گفتند سه دستگاه برای مدرسه می خریم. هنوز کسی نمی دانست کامپیوتر چیست و به چه کاری می آید. پولی برای این کار نبود. اما ایشان هیچگاه غصه ی پول نداشتن را نمی خوردند و همیشه می گفتند: دست من توی جیب امام زمان است!!
فقط کافی بود برای انجام کاری تصمیم بگیرند. سپس بدون تردید و اتلاف وقت آن را با سرعت و دقت انجام می دادند و پول هم جور می شد!!
آن چنان از امام زمان صحبت می کردند که گویی برادر یا یکی از اشخاص خیلی نزدیکشان است. این توکل و اعتمادشان همیشه کار می کرد.
روزهای جمعه مقید بودند که صبح زود به سالن مدرسه بیایند و ندبه را با صدای گرم و دلنشینشان بخوانند. با اینکه خانه شان هم از محل مدرسه خیلی فاصله داشت!
عشقشان به امام زمان، سرما، گرما و خستگی را از یادشان می برد. هنگام خواندن دعای ندبه، به “این الحسن و این الحسین” که می رسیدند، مثل ابر بهار گریه می کردند. خودشان را برای امام حسین می کشتند!!
در اواخر دعا هم که درباره امام زمان بود، بسیار گریه می کردند. در و دیوار این سالن، شاهد گریه ها و تلاش های بی دریغ ایشان است.
اکنون هر زمان در این سالن بیتوته می کنیم، آرامش عجیبی را در آن می یابیم!!!
همیشه هم صبحانه ی خوبی آماده می کردند.
گاهی صبح های زمستان، عدسی می آوردند. وقتی خانم ها به داخل قابلمه نگاه می کردند می گفتند این که کمه و به همه نمی رسه؟
حاجیه خانم می گفتند: نگو کمه، حضرت خودشان نگاه می کنند و کم نمی آید.
و همینطور هم می شد!!!