گنجینه اسرار
سرّی اندر گوش هر یک، باز گفت باز گفت: این راز را باید نهفت
با مخالف، پرده دیگرگون زنید با منافق، نعل را وارون زنید
خوش ببینید از یسار و از یمین ز آنکه دزدانند ما را در کمین
بی خبر، زین ره نگردد تا خبر ای رفیقان، پا نهید آهسته تر
پای ما را نی اثر باشد نه جای هر که نقش پای دارد، گو میای
کس مبادا ره بدین مستی برد پی بدین مطلب، به تردستی برد
در کف نامحرم افتد، راز ما بشنود گوش خران، آواز ما
راز عارف بر لب عام اوفتد طشت اهل مهنی از بام اوفتد
عارفان را قصه با عامی کشد کار اهل دل به بدنامی کشد
این وصیت کرد با اصحاب خویش تا به کلی پرده برگیرد ز پیش
گفتشان کی سر خوشان می پرست خورده می از جام ساقی الست:
اینک آن ساقی به کف ساقی منم جمله اشیا فانی و، باقی منم
در فنای من شما هم، باقئید مژده ای مستان که مست ساقئید
منبع: گنجینه اسرار، عمان سامانی، ص 75.
عمق وجود ما کجا است؟!
می توان در عمق خود، رفت و رفت و رفت
تا برسیم
به خودِ خودِ خودمان!!!
چه زیباست که انسان به درون خود می تواند رجوع کند و
چیزهایی را تجربه کند که در بیرون نایافتنی اند!
این حال را در نماز می توان شدت بخشید:
به درون رفتن و کشف اسرار درونی
تا به حال زیر یک دریا یا اقیانوس را دیده اید؟
منظورم فقط یک یا دو متر زیر آب است.
روی آب، فقط آب است اما وقتی زیر آب بروید، فقط در عمق یک تا دو متری می بینید چه خبره!!!
انواع گیاهان رنگی، ماهی های رنگی در اندازه های مختلف و …..
خیلی زیبا است!!!!!!!!
به فکرم رسید که همیشه غیر از ظاهر، باطنی در همه چیز هست!!!
ظاهر این دنیا هم چنین است که همه در حال رفت و آمد و زندگی اند.
اما باطن این کارها چیست؟
ما چکار داریم می کنیم؟ باطن کارمان چیست؟؟ به کجا می رویم؟!
زیر آبی رفتن را امروز در خیابان امتحان کردم
جالب بود
خیلی شیرین بود
همه به نظرم خوب بودند
زشتی ها را نمی دیدم
همه زیبا بودند
خیلی زیبا!!!!!!
کاروان سالاری که راه و مقصد را می شناسد
و خود را عضوی از کاروان می داند
نه راه را گم می کند
و نه کاروان را گمراه می نماید!!
نهج البلاغه