گنجینه اسرار
سرّی اندر گوش هر یک، باز گفت باز گفت: این راز را باید نهفت
با مخالف، پرده دیگرگون زنید با منافق، نعل را وارون زنید
خوش ببینید از یسار و از یمین ز آنکه دزدانند ما را در کمین
بی خبر، زین ره نگردد تا خبر ای رفیقان، پا نهید آهسته تر
پای ما را نی اثر باشد نه جای هر که نقش پای دارد، گو میای
کس مبادا ره بدین مستی برد پی بدین مطلب، به تردستی برد
در کف نامحرم افتد، راز ما بشنود گوش خران، آواز ما
راز عارف بر لب عام اوفتد طشت اهل مهنی از بام اوفتد
عارفان را قصه با عامی کشد کار اهل دل به بدنامی کشد
این وصیت کرد با اصحاب خویش تا به کلی پرده برگیرد ز پیش
گفتشان کی سر خوشان می پرست خورده می از جام ساقی الست:
اینک آن ساقی به کف ساقی منم جمله اشیا فانی و، باقی منم
در فنای من شما هم، باقئید مژده ای مستان که مست ساقئید
منبع: گنجینه اسرار، عمان سامانی، ص 75.
پیامبر گرامی اسلام
نماد صلح
جانشین خدا
پیامبر رئوف
محمد امین
آینه مهربانی
رمز رشد بشر
وارث قلم
آینه دار عزت بشری
منت پروردگار
بهانه آفرینش
است.
مومنان درجات متقاوت شرک در وجودشان است. به این آیه دقت کنید:
” و ما یؤمنُ اکثرُهُم بالله الا وَ هم مُشرکون" یوسف/106
این آیه می گوید: بیشتر مردم ایمانشان آمیخته به شرک است!
عزت و جاه را از غیر خدا می طلبیم درحالی که همه اش پیش خدا است،
برای کسب روزی هر دری را می زنیم، در حالی که خداوند آن را ضمانت کرده است،
باید این شرک های کوچک و بزرگ را شناسایی کنیم و سریع خودمان را از هر آلودگی پاک کنیم!
منبع: تفسیر المیزان، سوره یوسف
در وجود من اتصال های پنهانی زیادی وجود دارند.
خدا باید توفیق دهد تا آنها را کشف کنیم و همه غیرخدایی ها را پاره کنیم
بعدش حتما سبکبال می شویم
سبکبالان خودبخود صعود می کنند
ان شاء الله
حضرت نوح پس از سال ها دعوت مردم به یکتا پرستی وقتی از دست آنها خسته شد قومش را نفرین کرد.
شیطان از این کار خیلی خوشحال شد و به نوح علیه السلام گفت: چه خوب!! من هم همین را می خواستم که مردم به جهنم بروند. تو با نفرینت کار مرا راحت کردی.
حضرت نوح علیه السلام وقتی دید شیطان را خوشحال کرده است، ناراحت شد و تا آخر عمر در درگاه خدا نوحه و زاری کرد تا او را ببخشد.
برای همین هم “نوح” نامیده شده است.
نتیجه: 1. کاری نکنیم که شیطان خوشحال شود.
2. با خوشحال کردن شیطان، پشیمانی و اندوه طولانی بة سراغمان می آید.
منبع: سخنان آیت الله مظاهری/اصفهان
اعتقاد به وجود منجي جهان و اهتراز پرچم حاكميت توحيد در پايان جهان به دست پيشواي عدل و آزادي (حضرت حجت بن الحسن العسگري)، «باور حيات بخشي» است كه شيعه را در طول تاريخ پر نشيب و فرازش ـ با وجود تحمل آزارها و آسيب هاي فراوان از سوي دشمنان مقتدر و كينه توز خويش حفظ كرده و به اميد دستيابي به آينده روشن ، به ادامه جنبش و تكاپو واداشته است . بي جهت نيست كه اين باور حيات بخش ( انتظار مهدي عج ) از ديرباز ، به ويژه در سده هاي اخير ، مورد حمله دشمنان تشيع (خصوصاً كانون هاي استكباري ) قرار گرفته است و آنان با صرف هزينه هاي گران و تبليغات گسترده ، به اشكال مختلف كوشيده اند آن را ضعيف و نابود سازند. « انكار » وجود مهدي ( عج ) و « مسخ » چهره وي ، دو شگرد موازي است كه با هدفي واحد « مخدوش ساختن اين باور در ذهن مسلمين خصوصاً شيعيان » در قرون اخير تعقيب شده است . در شگرد نخستين روايات مربوط به حضرت مهدي ( عج ) سست و مجعول قلمداد می شود و وجود ايشان امري موهوم و ساخته ی پندار شيعيان يا مسلمانان تلقي مي گردد. ولي در شگرد دوم ( كه خطرناك تر است ) ادعا مي شود مهدي ( در قالب ميرزا علي محمد باب يا حسينعلي بها يا قادياني ) سال ها است آمده و رفته و اسلام نيز منسوخ شده و به موزه تاريخ پيوسته است . بابيت و بهائيت ، از جمله فرقه هايي هستند كه در قرن 19 به وجود آمده و رهبران آن ادعاهای عجيبي ، از نيابت خاصه امام عصر گرفته تا قائميت و رسالت و حتي خدايي ، يدك مي كشند جدا از بحث درباره ادعاها و آموزه هاي بحث انگيز اين دو فرقه و نقد آن ها با موازين علمي ، آن چه كه در اين مجال اشاره بدان را ضروري مي بينيم پيوند و تعاملي است كه از همان آغاز ظهور اين دو جريان بين سران آن با قدرت هاي استكباري ديده مي شود. رهبران بهائيت از يك سو بر اشغال جابرانه فلسطين توسط انگليس ، آمريكا و صهيونيسم مهر تأييد مي زنند و از سوي ديگر ، ضمن مخالفت با آموزه هاي اصيل اسلام درباره مهدي ( عج ) علماي راستين شيعه را ( كه نواب آن بزرگوار و مانع تحريف دين و گمراهي مسلمانان اند ) هدف دشنام و هتاكي قرار ميدهند . بنيان گذاران اديان الهي ( از ابراهيم گرفته تا موسي و عيسي و محمد و جانشين معصومشان عليهم السلام) بي استثنا به «وارستگي » و ظلم ستيزي » شهره تاريخند ولي تأمل در كارنامه رهبران بهائيت ، آنان را كراراً ثناخوان قدرت هاي استكباري (از تزار روس و امپراتور انگليس تا رؤساي جمهور آمريكا و اسرائيل ) نشان مي دهد ، يعني ثناخوان كساني كه در عصر خود ، مظهر ظلم و استكبار اند و دستشان تا مرفق به خون مظلومان آلوده است . اين واقعيت تلخ و دردناك، چنان چه تنها در مأخذ غير بهائي انعكاس داشت ، در قبول آن جاي چون و چرا بود ، اما نكته اين جا است كه منابع خود بهائيت نيز ، از اخبار مربوط به سازش سران بهائيت با استعمار و صهيونيسم و ثنا و ستايش طواغيت عصر ، آكنده و سرشار است
«واژگان كليدي»: بهائيت ، خاتميت ، مهدويت ، يكتاپرستی