گنجینه اسرار
سرّی اندر گوش هر یک، باز گفت باز گفت: این راز را باید نهفت
با مخالف، پرده دیگرگون زنید با منافق، نعل را وارون زنید
خوش ببینید از یسار و از یمین ز آنکه دزدانند ما را در کمین
بی خبر، زین ره نگردد تا خبر ای رفیقان، پا نهید آهسته تر
پای ما را نی اثر باشد نه جای هر که نقش پای دارد، گو میای
کس مبادا ره بدین مستی برد پی بدین مطلب، به تردستی برد
در کف نامحرم افتد، راز ما بشنود گوش خران، آواز ما
راز عارف بر لب عام اوفتد طشت اهل مهنی از بام اوفتد
عارفان را قصه با عامی کشد کار اهل دل به بدنامی کشد
این وصیت کرد با اصحاب خویش تا به کلی پرده برگیرد ز پیش
گفتشان کی سر خوشان می پرست خورده می از جام ساقی الست:
اینک آن ساقی به کف ساقی منم جمله اشیا فانی و، باقی منم
در فنای من شما هم، باقئید مژده ای مستان که مست ساقئید
منبع: گنجینه اسرار، عمان سامانی، ص 75.
حتی اگر کسی، طعام تلخی، با محبت، برایتان آورد، شما محبت او را بپذیرید.
تلخی، تبدیل به شیرینی می شود.
این سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است.
عرفان این است!!!!!
کرامت این نیست که روی آب راه بروید یا به آسمان بروید!!
یک وقت دنبال چیزهای عجیب نگردید!!
اصل این است که حالی پیدا کنید تا تحمل مردم را داشته باشید
و خیرتان به مردم برسد.
ثمره غرور
توقف است.
یعنی این که من دارم،
آخر معناست!!
I love Muhammad peace be upon him
دولابی، طوبای محبت